دلنوشت
#دلنوشت
.
وااای دیرم شد...پله هارو دوتایکی کردم...
تموم راهو دویدم...
رسیدم به همون کافی شاپ همیشگی...
جات رو صندلی خالیه...
آخیش هنوز نیومده...
میرم سرهمون میز که همیشه همونجا باهم قرار میذاشتیم...
اینجاروخیلی دوست داری...
یه چند دقیقه ای شده که نشستم اینجا...
دیگه باید پیدات بشه...
دلم خیلی برات تنگ شده...
-آقا چی میل دارین؟؟..
-دوتا آب پرتقال لطفا. ..
-دوتا؟؟ شماکه یه نفری!..
-الان میرسه دیگه !!...
-آخه این چندمین باره که شمامیاین اینجا و ازهرچیزی دوتاسفارش میدین!!!..
-مگه ایرادی داره؟!..
-نه ولی این همراهتون هیچوقت نمیاد!...پس چرادوتاسفارش میدین؟!..
این چی میگه!!
چندروز پیش باهم اومده بودیم اینجا...
منو با کسی دیگه اشتباه گرفته...
کجایی پس؟!؟..
چرانمیای....
گوشیت چرا خاموشه!...
حتما مشکلی براش پیش اومده...
-بفرمایید آقا سفارشتون...
-ممنون!
یه ساعته که اینجام و هنوز نیومدی...
دیگه باید برگردم خونه..!
امروز قرار گذاشتیم باهم بریم سینما...
-ببخشید آقا میتونم رواین صندلی بشینم؟!..
-نه متاسفانه! همراهم الان میرسه...
فیلم شروع شده...
پس چرانیومدی!!
همون فیلمیه که خیلی دوسش داشتیم...
بیا دیگه...
فیلم تموم شد...
نیومدی!
عزیزم توکه میدونی من از منتظر بودن متنفرم...
امروز قراره دسته جمعی بریم بیرون...
من وتو و اکیپ همیشگیمون...همشون اومدن...منتظر توییم...
- بیابریم دیگه دیرمون شد...
-یه لحظه صبرکنید الان میاد...
-عزیزدلم کی میاد؟!!...
- بسه دیگه! ! ...گفت میاد...
-چت شده تو پسر؟!!..چرا هذیون میگی؟!!...
-خودش گفت میاد پس میاد..اصلا شمابرید وقتی اومد ماباهم میایم...
رفتن...
من میدونم که تومیای...
بیشتراز دوساعته که اینجا نشستم و نیومدی...
پس کجایی؟!!! کجایی....
امشب تولدمه..
گفتی که میخوای بهترین شب زندگیمو ...
-بچه ها میگن شمعوفوت کن!...
-نه بذارین بیاد..من بدون اون شمعو فوت نمیکنم...
-پسره دیوونه صدباربهت گفتم اون رفته..
چهار ساله که رفته !!..
-چرابه من دروغ میگین؟؟!!...برید... همتون برید..
همه رفتن...
بیا...
توروخدابیا...
نذاربهم بخندن...
من میدونم که میای....
کجایی...بیا...
من از منتظر بودن متنفر نیستم..
می ترسم...
بیا...
.
وااای دیرم شد...پله هارو دوتایکی کردم...
تموم راهو دویدم...
رسیدم به همون کافی شاپ همیشگی...
جات رو صندلی خالیه...
آخیش هنوز نیومده...
میرم سرهمون میز که همیشه همونجا باهم قرار میذاشتیم...
اینجاروخیلی دوست داری...
یه چند دقیقه ای شده که نشستم اینجا...
دیگه باید پیدات بشه...
دلم خیلی برات تنگ شده...
-آقا چی میل دارین؟؟..
-دوتا آب پرتقال لطفا. ..
-دوتا؟؟ شماکه یه نفری!..
-الان میرسه دیگه !!...
-آخه این چندمین باره که شمامیاین اینجا و ازهرچیزی دوتاسفارش میدین!!!..
-مگه ایرادی داره؟!..
-نه ولی این همراهتون هیچوقت نمیاد!...پس چرادوتاسفارش میدین؟!..
این چی میگه!!
چندروز پیش باهم اومده بودیم اینجا...
منو با کسی دیگه اشتباه گرفته...
کجایی پس؟!؟..
چرانمیای....
گوشیت چرا خاموشه!...
حتما مشکلی براش پیش اومده...
-بفرمایید آقا سفارشتون...
-ممنون!
یه ساعته که اینجام و هنوز نیومدی...
دیگه باید برگردم خونه..!
امروز قرار گذاشتیم باهم بریم سینما...
-ببخشید آقا میتونم رواین صندلی بشینم؟!..
-نه متاسفانه! همراهم الان میرسه...
فیلم شروع شده...
پس چرانیومدی!!
همون فیلمیه که خیلی دوسش داشتیم...
بیا دیگه...
فیلم تموم شد...
نیومدی!
عزیزم توکه میدونی من از منتظر بودن متنفرم...
امروز قراره دسته جمعی بریم بیرون...
من وتو و اکیپ همیشگیمون...همشون اومدن...منتظر توییم...
- بیابریم دیگه دیرمون شد...
-یه لحظه صبرکنید الان میاد...
-عزیزدلم کی میاد؟!!...
- بسه دیگه! ! ...گفت میاد...
-چت شده تو پسر؟!!..چرا هذیون میگی؟!!...
-خودش گفت میاد پس میاد..اصلا شمابرید وقتی اومد ماباهم میایم...
رفتن...
من میدونم که تومیای...
بیشتراز دوساعته که اینجا نشستم و نیومدی...
پس کجایی؟!!! کجایی....
امشب تولدمه..
گفتی که میخوای بهترین شب زندگیمو ...
-بچه ها میگن شمعوفوت کن!...
-نه بذارین بیاد..من بدون اون شمعو فوت نمیکنم...
-پسره دیوونه صدباربهت گفتم اون رفته..
چهار ساله که رفته !!..
-چرابه من دروغ میگین؟؟!!...برید... همتون برید..
همه رفتن...
بیا...
توروخدابیا...
نذاربهم بخندن...
من میدونم که میای....
کجایی...بیا...
من از منتظر بودن متنفر نیستم..
می ترسم...
بیا...
۴.۸k
۰۹ آذر ۱۳۹۴
دیدگاه ها (۳۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.