تا می آید زلف او بر صفحه ی پیشانی اش
تا می آید زلف او بر صفحه ی پیشانی اش
می شود فهمید از هر آینه حیرانی اش
لذت آغوش در باران دوچندان می شود
تا ببینی که نیاورده ست او بارانی اش
بهترین لحظه برای بوسه ام وقتی ست که
در حصار بازوانم میکنم زندانی اش
سفره ی لب هاش از بس رنگی و گسترده است
میفرستم جمعه ها صد فاتحه بر بانی اش
طرح لبخندش مرا چندی ست کافر کرده است
دین و ایمانم شده آن خنده ی شیطانی اش
تا برای من شود بسیار سختی می کشم
چون می ارزد رتبه ی پیغمبری چوپانی اش.......!! #عاشقانه#شعر#دونفره#دوست داشتن#عشق#زندگی#نفس#دختر-پسر
#روح_اله_عسگری
می شود فهمید از هر آینه حیرانی اش
لذت آغوش در باران دوچندان می شود
تا ببینی که نیاورده ست او بارانی اش
بهترین لحظه برای بوسه ام وقتی ست که
در حصار بازوانم میکنم زندانی اش
سفره ی لب هاش از بس رنگی و گسترده است
میفرستم جمعه ها صد فاتحه بر بانی اش
طرح لبخندش مرا چندی ست کافر کرده است
دین و ایمانم شده آن خنده ی شیطانی اش
تا برای من شود بسیار سختی می کشم
چون می ارزد رتبه ی پیغمبری چوپانی اش.......!! #عاشقانه#شعر#دونفره#دوست داشتن#عشق#زندگی#نفس#دختر-پسر
#روح_اله_عسگری
۱.۱k
۳۱ مرداد ۱۳۹۷
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.