گاهی ادای رفتن در می آوری

..
گاهی ادای رفتن در می آوری !
فقط خودت میدانی که
چمدانت خالیست و
پایت نای رفتن و
دلت قصد کندن ندارد
ادای رفتن در می آوری
بلکه دستی
از آستین درآید و
دودستی بازویت را بچسبد و
چشمی اشک آلود
زل بزند توی چشمانت و
بگوید
بمان !
و
تو چقدر به شنیدنش محتاجی ...
گاهی ادای رفتنی ها را در می آوری
بلکه به خودت
ثابت کنی
کسی خواهان ماندنت هست هنوز
و
وای از وقتی که نباشد کسی ...
با چمدان خالی و
پای بی اراده و
دل جامانده
کجا میشود رفت ؟؟ کجا ...؟
دیدگاه ها (۲)

ماجراهایی که با من زیر باران داشتی شعر اگر می‌شد قریب‌پنج دی...

سر‌درس‌ریآضی‌لحظه‌ای‌یآد‌"تو‌"افتادم       تمآم‌پنج‌هآی‌دفتر...

👎 👎 👎 تودر خواب خوش‌و من بی‌تو هرشب شــــمارم تـــا سحــــر ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط