تو نیستی و من

.
تو نیستی و من
تا جنون
تا مرزِ نبودن
تا رها شدن از هر چه که رنگ هوشیار ی دارد
تا سقوط
تنها یک قدم فاصله دارم

تو نیستی و من
دلگیر از کسانی که بی خبر میمیرند 
بی خبر میمیرم
مثلِ غریبی که دل به هیچ آشنائی ندارد 
با خودم به هم میزنم
مثلِ مسافری که یقینی به رسیدن ندارد 
فاتحه ی هر چیزِ آبادی را خوانده ام

تو نیستی و من
به هوایِ تو
سر میزنم به تک تکِ مسافر خانه های این شهر
احساس میکنم
همه غریبه ها بویی از تو دارند
...

راحت ترین راه را تو انتخاب کردی ...
نبودن ...
کوتاهترین راه را من ...


"نیکی فیروزکوهی"
دیدگاه ها (۴)

نیمه‌ی خالیِ این تخت،هر شبخوابِ تو را می‌بیند،دیر فهمیدمکه ت...

هِی لاس با سیگار، در خانه ای تاریک فرقی ندارد "کنت" یا "بهمن...

.حس ششم زنانه حس بویایی نیست ،اما می تواندعطر حضور یک زن را ...

.هر کسییک امید،یک عُصیان،یک از دست دادن،یک درد،یک تنهایی،یک ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط