پارت دوم
پارت دوم
فردا :
از دید یونجی:
زییییییینگگگگ زییییییننگگ ( صدای گوشی )
اه ریدم توی این گوشی چیش
هم موقع حساس میاد میرینه تو خوابم اه
نذاشت ببینم تهیونگ چی میخواست بگه چیش !
همین طور که با خودم غر غر میکردم ، رفتم دست و صورتم رو شستم
لباسم رو پوشیدم و سریع زدم بیرون ( توی پست بعدی لباسش رو میزارم )
جای ایستگاه اتوبوس یه سوپری بود رفتم اونجا تا برای خودم کیک و قهوه بگیرم اما وقتی برگشتم با چیزی که دیدم باورم نمیشد
اون چشم ها خیلی آشناس
اون اون شو..شوگاعه
احساس خطری براش کردم هر چند با ماسک اومده بود بیرون
چشمام محیط اطراف رو رسد کرد
اون کیه چرا تفنگ دستشه
نگاهی به نشونه ای که گرفته بود کردم
شت !
اون میخواد شوگا رو بکشه نههههه
تند دویدم سمت شوگا
نمیزارم نمیزارم بی تی اس از هم بپاشه
نمیزارم بی جبران بمونه کارایی که بی تی اس برام کرده
نه
یونگی رو هل دادم اونور و درست به موقع تیر خورد به من
افتادم روی زمین
من : ااااخخخخ
از دید یونگی:
توی راه کمپانی خواستم چیزی برای خودم و اعضا بگیرم حتما اونا چیزی نخوردن
یه کنار ماشین رو پارک کردم و خواستم برم سمت سوپری
یه دختر دوید سمت من و منو هل داد و افتاد
رفتم سمتش که دیدم داره ازش خون میاد شت
اون چیکار کرد
چرا همچین کاری کرد
همه جمع شدن دورمون
ماسکمو پایین دادم و داد زدم : یکی زنگ بزنه اورژانس
همه شوک شده بودن و منو نگاه میکردن
بلند تر داد زدم : دِ داره میمیره زود باشیییین
به خودشون اومدن یکی زنگ زد
دختره آروم زمزمه کرد : بِ.......بال...بالاخره ( نفس نفس ) اااخخخ تون......ستم جب......را...نن ااااخخخخ کنم
و از هوش رفت
فردا :
از دید یونجی:
زییییییینگگگگ زییییییننگگ ( صدای گوشی )
اه ریدم توی این گوشی چیش
هم موقع حساس میاد میرینه تو خوابم اه
نذاشت ببینم تهیونگ چی میخواست بگه چیش !
همین طور که با خودم غر غر میکردم ، رفتم دست و صورتم رو شستم
لباسم رو پوشیدم و سریع زدم بیرون ( توی پست بعدی لباسش رو میزارم )
جای ایستگاه اتوبوس یه سوپری بود رفتم اونجا تا برای خودم کیک و قهوه بگیرم اما وقتی برگشتم با چیزی که دیدم باورم نمیشد
اون چشم ها خیلی آشناس
اون اون شو..شوگاعه
احساس خطری براش کردم هر چند با ماسک اومده بود بیرون
چشمام محیط اطراف رو رسد کرد
اون کیه چرا تفنگ دستشه
نگاهی به نشونه ای که گرفته بود کردم
شت !
اون میخواد شوگا رو بکشه نههههه
تند دویدم سمت شوگا
نمیزارم نمیزارم بی تی اس از هم بپاشه
نمیزارم بی جبران بمونه کارایی که بی تی اس برام کرده
نه
یونگی رو هل دادم اونور و درست به موقع تیر خورد به من
افتادم روی زمین
من : ااااخخخخ
از دید یونگی:
توی راه کمپانی خواستم چیزی برای خودم و اعضا بگیرم حتما اونا چیزی نخوردن
یه کنار ماشین رو پارک کردم و خواستم برم سمت سوپری
یه دختر دوید سمت من و منو هل داد و افتاد
رفتم سمتش که دیدم داره ازش خون میاد شت
اون چیکار کرد
چرا همچین کاری کرد
همه جمع شدن دورمون
ماسکمو پایین دادم و داد زدم : یکی زنگ بزنه اورژانس
همه شوک شده بودن و منو نگاه میکردن
بلند تر داد زدم : دِ داره میمیره زود باشیییین
به خودشون اومدن یکی زنگ زد
دختره آروم زمزمه کرد : بِ.......بال...بالاخره ( نفس نفس ) اااخخخ تون......ستم جب......را...نن ااااخخخخ کنم
و از هوش رفت
- ۹۳۷
- ۲۲ خرداد ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط