دستانم بوی گل می داد

دستانم بوی گل می داد
به جرم چیدن گل
به کویر تبعیدم کردند
و یک نفر نگفت
شاید
گلی کاشته باشد ...
دیدگاه ها (۱)

دخترناز میفروشدبخرید!نرنجانیدش،یکروز با سکوتی عمیقآنچنان ازک...

جـــای دارو، دکترم تنها "سفــــــــر" تجویز کردگفت گـــــاهی...

آدمہا مثل کتابند!از روے بعضےهاباید مشق نوشت و آموختاز روے بع...

گاهی دوست داریغافلگیر شوی ...!مثلا بفهمییکی آن دور دورهاآنجا...

هدیه من برای کریسمس :رز - unfair - پارت 1 نور تو بر روی حفاظ...

گرچه دل کوچکت غمِ بسیار دارد،اما تو با غم هم زیبایی...💫#ستار...

..شوق من چندین برابر میشود با دیدنتوای من دیوانه ام دیوانه ی...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط