خودم را

خودم را

جایی گم کرده ام

شاید کنار خاطره تو

در کوچه ی باران

شاید لب یک پنجره

و یا شاید

در خیابانی که

میدانی را دور می زند و

به خانه تو می رسد …

دستم را روی سینه ام می گذارم

اما

از ضربان قلب ام خبری نیست !

#محمد_شیرین_زاده
دیدگاه ها (۱۰)

آخرای سالهامسالم گذشتﺧﯿﻠﯽ ﻫﺎ ﺗﺎﺧﺘﻦ ﺧﯿﻠﯽ ﻫﺎ ﺑﺎﺧﺘﻦﺧﯿﻠﯽ ﻫﺎ ﺳﻮﺧﺘ...

بالاخره یه نوروز جدید تو راهه و هرکی تو فکر هفت سین خودشه......

ایستاده ام بر بام اسفندباچشمانی خیرهبه روزهایی که تلخ و شیری...

به من دوباره پل بزنمعجزه ی رنگین کمونکه من بدون تو به شب،به ...

در خیالات خودم در زیر بارانی که نیستمی رسم با تو به خانه،از ...

دستم خواب رفته بود، دست راستم که گذاشته بودم زیر سرت و خوابت...

میز کوچکی دو نفره با پارچه ی چهارخونه ی قرمز!فکرش را بکن، خو...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط