دلم گرفته

.
دلم گرفته...
امشب پر از بغضم...
پر اشک...
پر از حرفای ناگفته ای ک واسه گفتنشون کلمه پیدانمیکنم...
اصن نمیدونم حرفه،درده چبه؟؟
نمیدونم چمه...
منی ک ته راهم همش سیاهی بود...
ته ارزوهام همه شکست بود...
ته خواستنام نابودی و تباهی...
دلم ی بلندی میخواد شایدم سرعت و سکوت و تنهایی ...
میخوام اونقد زار بزنم ، اونقد ضجه بزنم شاید خالی شم...
اما ن کار من از گریه گذشته با گریه اروم نمیشم...
دیگه ن اهنگ ارومم میکنه ن گریه ن خواب...
اصن چیزی هس ک بتونه منو اروم کنه؟؟
نمیدونم...
اما ن شاید صدات بتونه...
تنها چیزیه ک دلم میخواد...
هیچ وقت باتمام وجودم چیزی و نخواستم اما امشب میخوام...
امشب مبخوام...
امشب میخوام باشی...
میخوام باشی و با صدات ارومم کنی...
اما نیستی...
هیچ وقت نبودی...
وقتی بهم نیاز داشتی بودی اما وقتایی ک بهت نیاز داشتم نبودی...
نبودی و من تنهایی با عکساتو خاطره هات اروم شدم...
با اهنگایی ک باهم گوش میدادیم ب خواب رفتم...
اما امشب هیچکدومشون ارومم نمیکنن...
امشب مبخوامت...
تموم بند بند وجودم دارن تورو صدا میزنن...
امشب میخوامت...
.