سناریو اسلیترین*به علاوه هری*
وقتی دیر برمیگردی خوابگاه ولی گردنت کبوده...
*درخواستی*
توضیح:یکی بهتون تج/اوز کرده و با بدن درد میاین خوابگاه
دراکو:روی کاناپه نشسته بود اخم کرده بود داشت با ناخوناش ور میرفت که در خوابگاه باز شد و تو با بدن خسته و بغض اومدی؛ دراکو سریع بغلت کرد که چشمش خورد به گردنت و گفت«کی اینکارو کرده؟ »میگی«مهم نیست»داد میزنه«گفتم کی اینکارو با دوست دختر عزیز من کرده؟ »اسمشو میگی آروم سرتو میبوسه و میگه«ببخشید اگه بهت کم محلی کردم و نفهمیدم که اون میخواد باهات همچین کاری بکنه، متاسفم»و بعدش براید استایل بغلت میکنه میبرتت و میزارتت روی کاناپه و تا صب بالاسرت بیداره و در آخرم اون فرد انقدر تو بیمارستان بخاطر کتک های دراکو میمونه که از تنهایی دق می کنه*آب قند بیاریددد*
ریگولوس/لورنزو:از نبودت کلافه شده داره هی رژه میره و ناخوناشو میجوئه که در خوابگاه باز میشه و با بدنی خسته و بغض از راه رسیدی؛ حوصله هیچیو نداشتی که تا چشمش بهت میوفته میخنده و بغلت میکنه دستی بر روی موهات میکشه و میگه«کجا بودی پرنسسم؟هوم؟»که چشمش به گردنت میوفته و با بغض میگه«مگ... مگه چی برات کم گذاشتم؟» آروم میگی«هیچی، تو برام عالی بودی؛ فقط، اون زورکی منو میخواد...»میگه«اسمشو بگو تا دخلشو بیارم»اسمشو میگی روی کاناپه میشینه میری روی پاش میشینی سرتو روی سینش میزاری و خوابت میبره؛ فرداهم خبری از اون فرد نیست*به عبارتی دیگر خدا بیامرز*
تام/متیو/تئو:یه دقیقه هم آروم نداره هی از این پله به اون پله دنبالته خسته میشه میشینه روی کاناپه و زیر لب میگه«من بفهم تو کجایی...»اخماش به شدت توی هم بود عکستو نگاه میکنه بغضش میگیره که همون موقع در خوابگاه باز میشه و پرنسس سوار بر یونیکورن پسرها از راه میرسه، با بغض و بدن درد اومدی خوابگاه نمیدونستی به دوست پسرت چی بگی که خیلی سریع به طرفت دوید و لبات رو بوسید، ازت جداشد تا خواست گردنت رو ببوسه متوجه کبودی ها شد که باعصبانیت گفت«بشین اینجا»نشست روی کاناپه توهم نشستی پیشش که گفت«کار کدوم احمقیه؟ »با ترس اسم طرف رو میگی، و میگه«پدرشو در میارم! »بعدشم توی بغلش خوابت میبره و فردا دیگه خبری ازش نیست«مرد»
هری:رون و هرماینی میخواستن سرشو گرم کنن ولی هری خیلی استرس داشت و تمام مدت به یه نقطه نامعلوم خیره شده بود، که در خوابگاه گریفیندور باز میشه و پرنسس سوار بر یونیکورن پسرها از راه میرسه، میپره بغلش گونه ا/ت رو میبوسه و میگه«کجا بودی فرشته ام؟ میدونی چقدر نگرانت بودم؟ گ... گردنت... کار کدوم احمقیه؟ »آروم اسمشو زمزمه میکنی... و میگه«میدونم چیکارش کنم، تو برو توی اتاقت بخواب، هرماینی کمکت میکنه؛ شبت بخیر»و بوسه ای روی پیشونیت میزنه و فرداهم اون فرد کبوده
*درخواستی*
توضیح:یکی بهتون تج/اوز کرده و با بدن درد میاین خوابگاه
دراکو:روی کاناپه نشسته بود اخم کرده بود داشت با ناخوناش ور میرفت که در خوابگاه باز شد و تو با بدن خسته و بغض اومدی؛ دراکو سریع بغلت کرد که چشمش خورد به گردنت و گفت«کی اینکارو کرده؟ »میگی«مهم نیست»داد میزنه«گفتم کی اینکارو با دوست دختر عزیز من کرده؟ »اسمشو میگی آروم سرتو میبوسه و میگه«ببخشید اگه بهت کم محلی کردم و نفهمیدم که اون میخواد باهات همچین کاری بکنه، متاسفم»و بعدش براید استایل بغلت میکنه میبرتت و میزارتت روی کاناپه و تا صب بالاسرت بیداره و در آخرم اون فرد انقدر تو بیمارستان بخاطر کتک های دراکو میمونه که از تنهایی دق می کنه*آب قند بیاریددد*
ریگولوس/لورنزو:از نبودت کلافه شده داره هی رژه میره و ناخوناشو میجوئه که در خوابگاه باز میشه و با بدنی خسته و بغض از راه رسیدی؛ حوصله هیچیو نداشتی که تا چشمش بهت میوفته میخنده و بغلت میکنه دستی بر روی موهات میکشه و میگه«کجا بودی پرنسسم؟هوم؟»که چشمش به گردنت میوفته و با بغض میگه«مگ... مگه چی برات کم گذاشتم؟» آروم میگی«هیچی، تو برام عالی بودی؛ فقط، اون زورکی منو میخواد...»میگه«اسمشو بگو تا دخلشو بیارم»اسمشو میگی روی کاناپه میشینه میری روی پاش میشینی سرتو روی سینش میزاری و خوابت میبره؛ فرداهم خبری از اون فرد نیست*به عبارتی دیگر خدا بیامرز*
تام/متیو/تئو:یه دقیقه هم آروم نداره هی از این پله به اون پله دنبالته خسته میشه میشینه روی کاناپه و زیر لب میگه«من بفهم تو کجایی...»اخماش به شدت توی هم بود عکستو نگاه میکنه بغضش میگیره که همون موقع در خوابگاه باز میشه و پرنسس سوار بر یونیکورن پسرها از راه میرسه، با بغض و بدن درد اومدی خوابگاه نمیدونستی به دوست پسرت چی بگی که خیلی سریع به طرفت دوید و لبات رو بوسید، ازت جداشد تا خواست گردنت رو ببوسه متوجه کبودی ها شد که باعصبانیت گفت«بشین اینجا»نشست روی کاناپه توهم نشستی پیشش که گفت«کار کدوم احمقیه؟ »با ترس اسم طرف رو میگی، و میگه«پدرشو در میارم! »بعدشم توی بغلش خوابت میبره و فردا دیگه خبری ازش نیست«مرد»
هری:رون و هرماینی میخواستن سرشو گرم کنن ولی هری خیلی استرس داشت و تمام مدت به یه نقطه نامعلوم خیره شده بود، که در خوابگاه گریفیندور باز میشه و پرنسس سوار بر یونیکورن پسرها از راه میرسه، میپره بغلش گونه ا/ت رو میبوسه و میگه«کجا بودی فرشته ام؟ میدونی چقدر نگرانت بودم؟ گ... گردنت... کار کدوم احمقیه؟ »آروم اسمشو زمزمه میکنی... و میگه«میدونم چیکارش کنم، تو برو توی اتاقت بخواب، هرماینی کمکت میکنه؛ شبت بخیر»و بوسه ای روی پیشونیت میزنه و فرداهم اون فرد کبوده
۹.۷k
۱۱ شهریور ۱۴۰۳