داستانبخونیم

#داستان‌بخونیم! ‹💙📼 ›

همه ی اجزای صورتش توی هم بود، معلوم بود درد داره...
از لابلای دندوناش غرید:
- گریه نکن بهت میگم!
بی‌توجه به حرفش پنبه ی بتادینه رو گذاشتم کنار و چسب زخمو چسبوندم رو زخمِ بالای ابروی راستش.
خواستم از جا بلند شم که مچ دستمو گرفت و مجبورم کرد به نشستن
- دِ یه حرفی بزن! چته؟! چه انتظاری داشتی از من؟! نکنه انتظار داشتی بشینم و عین گاو نگاه کنم که یه بی شرفِ بی ناموس مزاحمِ ناموسم...
انقدر بی غیرتم یعنی؟!
سعی کردم مچم دستمو آزاد کنم
+ ولم کن!
فشار دستشو بیشتر کرد
- حرف بزن!
بیشتر تقلا کردم
+ حرفی ندارم بزنم! چی بگم؟!
بگم خورده توو ذوقم؟! توقع داشتم مَردم عاقل تر باشه؟! بیشتر ازینا حالیش باشه؟!
میشد از نگاهش تعجبو خوند
- چی میگی تو؟! انقدرم میشه گریه نکنی؟! لطفا!
دست از تلاش کردن برداشتم
+ چرا گریه نکنم؟! اون همه التماست کردم دعوا نکن! گوش کردی؟! اصلا فکر کردی به بعدش؟! به من فکر کردی؟! اصلا تو خودِ آرنولد، دمت گرم پهلوون! یکی خوردی، سه تا زدی! هیچیتم نشد؛ اگه یه بلایی سر اون آدمای عوضی می‌اومد چی؟! بخدا همین آدمای بی صاحاب، صد تا قیم و خونخواه پیدا می‌کردن اون موقع! چه خاکی به سرم می‌ریختم من اگه چیزیت میشد؟! اگه چیزیشون میشد چی؟! اصلا با خودت فکر کردی این احمقا کارشون همینه؟! هدفشون همینه؟!
با خودت فکر نکردی عالم پره از این آدمای مریض، دلایِ مریض، گیرم دوتاشونم زدی! بقیه‌شونو چه می‌کنی؟! جواب بده! اصلا فکر کردی به من؟!
انگشتاش شل شده بود دور مچم
+ غیرت این نیست آقا!
که رگِ گردنت باد کنه از یه حرف بی‌خود و یه نگاهِ بی ربط...
غیرت اونه که امن باشه دلِ عزیزت به مردونگی و صبر و درایتت، که به اعتبارِ بودنت آب تکون نخوره توو دلش، که خیالش راحت باشه که هرچیم که بشه، یکی هست که شونه‌هاش محکم‌ترین تکیه گاهه...
بذار خلاصت کنم! غیرت اونه که نذاری تر بشه چشمای ناموست...
بلند شدم که برم، دستم بند بود به دستش هنوز
- ببخشید!
ناخودآگاه سرم برگشت سمتش، با تعجب نگاهش کردم
- ببخشید! جوونم و جاهل، زد به سرم یه لحظه؛ همه چیزمی خب! نمی‌شد که دست بذارم رو دست. فکر نکردم به آخر و عاقبتش...
چشمه ی اشکم خشک شد از حیرت. از جا کنده شد و اومد سمتم. با ملایمت بغلم کرد و چونه‌شو تکیه داد به شونه م
- نبینم خیس باشه چشمه ی حیاتِ من!
لبخند نشست رو لبام. نفساش می‌خورد به گوشم
- از این به بعدم قول میدم عاقلانه رفتار کنم، نفری یه مشت می‌زنمشون فقط که فکر نکنن شهر هرته!
با اعتراض اسمشو صدا زدم. شیطنت موج می‌زد توو صداش
- باشه باشه! نفری یه دونه پس گردنی خوبه؟!
خنده م گرفت،
خندید از خنده م...
خدا هم انگار خندید از خنده‌مون!(:🧡'🔐

#طاهره_اباذری_هریس 🌱
دیدگاه ها (۵)

‏"میخندی" اما دلت میخواد "گریه" کنی"حرف" میزنی اما دلت‌ میخو...

از لحظه فقط خاطره اش میماندلحظه را شادی کن :)پ.ن :به‍ وقت رس...

چی قشنگتر از این که رفیقت دوست بچگیات همدم خرابکاریات عروس ب...

چند‌ روز پیش‌ مامانم از ته دل گفت :خدایا تو‌ قدرت خوشحال کرد...

چجوری ؟ چطوری ؟ چجووووریییییی آخه چطور میتونی انقدر راحت بدو...

این نگران کننده ترین تریلری بود که به عمرم دیده بودم... تریل...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط