وانشات از نامجون⛓🍷
وانشات از نامجون⛓🍷
سریع کیفتو برداشتی و به سمت ایسگاه اوتوبوس و مدرست حرکت کردی.
به مدرسه رسیدی.
وارد کلاس شدی که دیدی بچه های کلاس دارن در بارت حرف میزنن.
به حرفاشون گوش سپردی:
یکی از دخترای کلاس:میگن ا/ت داره با نامجون قرار میزاره.
یکی دیگه از دخترای کلاس:تازه میگن اون دیشب با نامجون خوابیده
با این حرف خون جلوی چشاتو گرفت
بلند داد زدی:خفه شوووو.من باهاش قراره نمی زارم.پیششم نخوابیدم.پس دهناتونو ببندین.
همه بچه های کلاس ساکت شدن با دادت که نامجون وارد کلاس شد(نامجون بد بوی و جذابترین پسر مدرسس)
نامجون:چیشده عزیزم چرا داد میزنی(با تو بود)
ا/ت:من عزیز تو نیستم.اینا چی میگن
نامجون:خوب پس بیبی گرل منی.خوب راس میگن دیگه.
ا/ت:دهنتو ببند.من با تو قرار نمی زارم
نامجون دستتو گرفت و با سرعت از کلاس خارجت کرد.
ا/ت:هیییی.منو کجا داری میبیری.ولم کنن.
اون تورو پشت مدرسه برد
نامجون:ببین.فقط یک ماه.خواهش میکنم نقش دوس دخترمو بازی کن.
ا/ت:چرا باید این کارو کنم؟
نامجون:خواهش میکنم.من شرط بستم که حتما تا امروز با یکی قرار بزارم.خواهش میکنم فقط برای یک ماه.
چون دلت براش سوخت قبول کردی.
رفتین سر کلاس.
همه دخترا دورت جمع شدن
یکی از دخترا:ا/تتتت.نامجون باهات چیکار داشت.چرا اونجوری باهاش حرف زدی.
ا/ت:هیچی.فقط باهاش قهر بودم.الان مشکلی نیس
پرش زمانی=یک ماه بد
تو و نامجون حدود یک ماهی میشد که قرار میزاشتین و تو عاشقش شده بودی.
امشب دعوتت کرده بود به یه رستوران.
نامجون:ا/ت.می خوام بت یه چیزی بگم.
ا/ت:بگو
نامجون:من واقعا عاشقت شدم.و دلم میخواد برای همیشه بیبی گرلم باشی.میشه برای همیشه مال من باشی؟
تو که ذوق کرده بودی سریع قبول کردیو اونم بوسه ای روی لبت زد و شما برای همیشه خوشحال بودین و ۳تا بچه به دنیا اوردین
سریع کیفتو برداشتی و به سمت ایسگاه اوتوبوس و مدرست حرکت کردی.
به مدرسه رسیدی.
وارد کلاس شدی که دیدی بچه های کلاس دارن در بارت حرف میزنن.
به حرفاشون گوش سپردی:
یکی از دخترای کلاس:میگن ا/ت داره با نامجون قرار میزاره.
یکی دیگه از دخترای کلاس:تازه میگن اون دیشب با نامجون خوابیده
با این حرف خون جلوی چشاتو گرفت
بلند داد زدی:خفه شوووو.من باهاش قراره نمی زارم.پیششم نخوابیدم.پس دهناتونو ببندین.
همه بچه های کلاس ساکت شدن با دادت که نامجون وارد کلاس شد(نامجون بد بوی و جذابترین پسر مدرسس)
نامجون:چیشده عزیزم چرا داد میزنی(با تو بود)
ا/ت:من عزیز تو نیستم.اینا چی میگن
نامجون:خوب پس بیبی گرل منی.خوب راس میگن دیگه.
ا/ت:دهنتو ببند.من با تو قرار نمی زارم
نامجون دستتو گرفت و با سرعت از کلاس خارجت کرد.
ا/ت:هیییی.منو کجا داری میبیری.ولم کنن.
اون تورو پشت مدرسه برد
نامجون:ببین.فقط یک ماه.خواهش میکنم نقش دوس دخترمو بازی کن.
ا/ت:چرا باید این کارو کنم؟
نامجون:خواهش میکنم.من شرط بستم که حتما تا امروز با یکی قرار بزارم.خواهش میکنم فقط برای یک ماه.
چون دلت براش سوخت قبول کردی.
رفتین سر کلاس.
همه دخترا دورت جمع شدن
یکی از دخترا:ا/تتتت.نامجون باهات چیکار داشت.چرا اونجوری باهاش حرف زدی.
ا/ت:هیچی.فقط باهاش قهر بودم.الان مشکلی نیس
پرش زمانی=یک ماه بد
تو و نامجون حدود یک ماهی میشد که قرار میزاشتین و تو عاشقش شده بودی.
امشب دعوتت کرده بود به یه رستوران.
نامجون:ا/ت.می خوام بت یه چیزی بگم.
ا/ت:بگو
نامجون:من واقعا عاشقت شدم.و دلم میخواد برای همیشه بیبی گرلم باشی.میشه برای همیشه مال من باشی؟
تو که ذوق کرده بودی سریع قبول کردیو اونم بوسه ای روی لبت زد و شما برای همیشه خوشحال بودین و ۳تا بچه به دنیا اوردین
۲.۷k
۲۶ بهمن ۱۴۰۲