به کسی اعتماد نکن

به کسی اعتماد نکن

بابا.ل:باید ب اون شام بری همین،بشین،ببین دخترم گفتی میخوام خودمو ثابت کنم اومدی وسط شرکت توریستی من کارخونه تکثیر زدی صدامو در نیاوردم،حقت رو نخوردیم کار ها رو خوب اداره کردی بخاطر همین از داداشت جلو تری بعد از من تو میای تو این شرکت،منو ببین ،دخترم من بابا هستم من نمیخوام فقط ت زندگی کاری موفق باشی میخوام ت زندگی خانواده گی هم موفق باشی،متوجه شدی؟ من میرم ولی اینو بدون باید ب اون شام بری خدافظ


-:داشتم میرفتم طرف آسانسور،عا سلام لیا خانم بفرمایید شما اول.

+:شما هم بفرمایید لطفا

-:ت ذهنم هر چی که امروز شده بود داشت میگذشت،رسیدم ب در ورودی،لیسا اومده بود

+:خوب هستید؟

-:بله لیا خانم تلفنم رو بالا جا گذاشتم

+:(گوشیم زنگ زد)الو
دوست.ل:چیکار کردی لیا
+:چی رو
دوست.ل:کار خوردن غذا با اون پسر رو
+:امشب
دوست.ل:عالیه،در اومدی بیرون حتما زنگ بزن
+:باشه


-:من چیکار کنم

×:عشقم
-:همه چیزم
×:چه خبر
-:سلامتی،راستش .....
×:یالا بریم معطل نکنیم بابام از اون لوبیای مشهورش درست کرده دوس داری

پارت ۹

#فیک