𝒫𝒶𝓇𝓉 14 🌪✙
𝒫𝒶𝓇𝓉 14 🌪✙
جیمین : بیا خودت میفهمی
چیزی نگفتم و دنبالش رفتم
سینان ویو
گفته بودن ک ا/ت فرار کرده از جیمینم خبری نیس نمیدونم چیکار کنم با کمک جیمین از دست اونا خلاص شدم الانم ک نیستش معلوم نیست کجاس نه ا/ت هست نه جیمین دارم دیوونه میشم
توی این فکرا بودم ک زنگ خونه خورد بلاخره اومد سریع رفتم سمت در ورودی اومد داخل با همون غرور همیشگی و کت و شلوار مشکی ک زیر کتش یه پیرهن سفید مردونه پوشیده بود عطر تلخی به خودش زده بود ک بوش توی فضا پیچید بوی خیلی خوبی داشت
سینان : خوش اومدید
با همون غرور بهم نگاه میکرد به همراه بادیگارداش رفت داخل و رو مبل نشست با لحن سرد از یخ شروع کرد به حرف زدن :
دنی : مگه نگفتم بهش کاری نداشته باش
سینان : من .. من
سوالی نگام کرد
سینان : من دوسش دارم
خندید
دنی : تو حتی اگه عاشقشم باشی نمیتونی باهاش باشی شانس اوردی سفر بودم و دیر فهمیدم اگرنه... الان تو اینجا نبودی
سینان : لطفا دنی
دنی : مگه بهت نگفتم اون خط قرمز منه ولی تو ازش عبور کردی
سینان : لطفا دنی خواهش میکنم من دوسش دارم
بلند شد و اومد جلوم وایساد قد بلندی داشت با اون قامت جلوم وایساده بود احساس کوچیکی میکردم
دنی : بهش دست نمیزنی.... الان کجاس؟
سینان :.....
دنی : گفتم الان کجاس؟
سینان : ف فرار کرده
دنی : پس نتونستی حتی برای چند روز مراقبش باشی
دنی : پیداش میکنی و دیگه کاری باهاش نداری
اینو گفت و دستشو گذاشت رو شونم و خم شد تو صورتم
دنی : وگرنه خودت میدونی چی میشه
پوزخند زد و همراه با بادیگارداش رفت
من نمیخواستم از دستش بدم من اونو دوست داشتم...( بعدا میفهمید کیو میگه )
جیمین ویو
همینطوری راه میرفتیم اونجوری ک من یادمه اینجا باید یه کلبه باشه ولی خبری ازش نیس خیلی خسته و گشنه بودیم هیچی برای خوردن نبود
ا/ت : تو میدونی داری کجا میری؟
جیمین : .... فکر نکنم
ا/ت : تو برگرد خونه من خودم یه راهی پیدا میکنم حتما الان نگرانت شدن
وایسادم و برگشتم سمتش
جیمین : چی میگی اگه میخواستم برگردم ک الان اینجا نبودم
ا/ت : شاید پشیمون . ..
نزاشتم حرفش تموم بشه و گفتم :
جیمین : پشیمون نیستم حالا ام بیا
برگشتم سمت راه و ادامه دادم دنبالم میومد
ا/ت : تو با پدرت مشکل داری؟
میدونستم بحث بلاخره به اینجا کشیده میشه
جیمین : ....
ا/ت : چرا؟ اون ک تورو خیلی دوست داره
جیمین : مهم نیست
ا/ت : اما...
دیگه حرفشو ادامه نداد برگشتم سمتش به یجا خیره شده بود به جایی ک نگاه میکرد نگاه کردم خودش بود همون کلبه بود ناخواسته داد زدم
جیمین : آرههههه بلاخره پیدات کردممم ( با داد )
اینو گفتم و چند قدم رفتم سمت کلبه حس نمیکردم ک داره میاد برگشتم سمتش با چشمای گرد شده داشت نگاه میکرد بهش خندیدم و رفتم سمتش دستشو گرفتم و کشوندم سمت کلبه حق داشت تعجب کنه کسی تاحالا منو با این حال ندیده بود رسما داشتم از خوشحالی پرواز میکردم
رسیدیم به دسته کیلیدو از تو جیبم دراوردم و دنبال کیلید کلبه کشتم همه ی کیلیدا همیشه همراهم بود....
درو باز کردم و رفتم داخل مثل همیشه حس قشنگی بهم میداد حسی ک هیچ چیزی بهم نمیتونه انتقال بده رفتم و خودمو پرت کردم رو مبلای جلبکی رنگی ک گوشه سالن کوچیکی ک داشت بود
ا/ت : انگار اینجا رو میشناسی
جیمین : هوم اینجا رو خودم گفتم بسازن
ا/ت : خیلی قشنگه
جیمین : اوهوم
صدای سگ اومد
ا/ت : سگم داری؟
جیمین : نه سگ نگهبانه
بلند شدم درو باز کردم پرید تو خونه خیلی بزرگ بود خودم ازش میترسیدم
جیمین : آروم باش پسر آروم باش
پارس میکرد شاید بخاطر اینه ک ا/تو نمیشناسه
جیمین : آروم باش ...
دیگه پارس نکرد و نشست
جیمین : خوبه
جیمین : بیا خودت میفهمی
چیزی نگفتم و دنبالش رفتم
سینان ویو
گفته بودن ک ا/ت فرار کرده از جیمینم خبری نیس نمیدونم چیکار کنم با کمک جیمین از دست اونا خلاص شدم الانم ک نیستش معلوم نیست کجاس نه ا/ت هست نه جیمین دارم دیوونه میشم
توی این فکرا بودم ک زنگ خونه خورد بلاخره اومد سریع رفتم سمت در ورودی اومد داخل با همون غرور همیشگی و کت و شلوار مشکی ک زیر کتش یه پیرهن سفید مردونه پوشیده بود عطر تلخی به خودش زده بود ک بوش توی فضا پیچید بوی خیلی خوبی داشت
سینان : خوش اومدید
با همون غرور بهم نگاه میکرد به همراه بادیگارداش رفت داخل و رو مبل نشست با لحن سرد از یخ شروع کرد به حرف زدن :
دنی : مگه نگفتم بهش کاری نداشته باش
سینان : من .. من
سوالی نگام کرد
سینان : من دوسش دارم
خندید
دنی : تو حتی اگه عاشقشم باشی نمیتونی باهاش باشی شانس اوردی سفر بودم و دیر فهمیدم اگرنه... الان تو اینجا نبودی
سینان : لطفا دنی
دنی : مگه بهت نگفتم اون خط قرمز منه ولی تو ازش عبور کردی
سینان : لطفا دنی خواهش میکنم من دوسش دارم
بلند شد و اومد جلوم وایساد قد بلندی داشت با اون قامت جلوم وایساده بود احساس کوچیکی میکردم
دنی : بهش دست نمیزنی.... الان کجاس؟
سینان :.....
دنی : گفتم الان کجاس؟
سینان : ف فرار کرده
دنی : پس نتونستی حتی برای چند روز مراقبش باشی
دنی : پیداش میکنی و دیگه کاری باهاش نداری
اینو گفت و دستشو گذاشت رو شونم و خم شد تو صورتم
دنی : وگرنه خودت میدونی چی میشه
پوزخند زد و همراه با بادیگارداش رفت
من نمیخواستم از دستش بدم من اونو دوست داشتم...( بعدا میفهمید کیو میگه )
جیمین ویو
همینطوری راه میرفتیم اونجوری ک من یادمه اینجا باید یه کلبه باشه ولی خبری ازش نیس خیلی خسته و گشنه بودیم هیچی برای خوردن نبود
ا/ت : تو میدونی داری کجا میری؟
جیمین : .... فکر نکنم
ا/ت : تو برگرد خونه من خودم یه راهی پیدا میکنم حتما الان نگرانت شدن
وایسادم و برگشتم سمتش
جیمین : چی میگی اگه میخواستم برگردم ک الان اینجا نبودم
ا/ت : شاید پشیمون . ..
نزاشتم حرفش تموم بشه و گفتم :
جیمین : پشیمون نیستم حالا ام بیا
برگشتم سمت راه و ادامه دادم دنبالم میومد
ا/ت : تو با پدرت مشکل داری؟
میدونستم بحث بلاخره به اینجا کشیده میشه
جیمین : ....
ا/ت : چرا؟ اون ک تورو خیلی دوست داره
جیمین : مهم نیست
ا/ت : اما...
دیگه حرفشو ادامه نداد برگشتم سمتش به یجا خیره شده بود به جایی ک نگاه میکرد نگاه کردم خودش بود همون کلبه بود ناخواسته داد زدم
جیمین : آرههههه بلاخره پیدات کردممم ( با داد )
اینو گفتم و چند قدم رفتم سمت کلبه حس نمیکردم ک داره میاد برگشتم سمتش با چشمای گرد شده داشت نگاه میکرد بهش خندیدم و رفتم سمتش دستشو گرفتم و کشوندم سمت کلبه حق داشت تعجب کنه کسی تاحالا منو با این حال ندیده بود رسما داشتم از خوشحالی پرواز میکردم
رسیدیم به دسته کیلیدو از تو جیبم دراوردم و دنبال کیلید کلبه کشتم همه ی کیلیدا همیشه همراهم بود....
درو باز کردم و رفتم داخل مثل همیشه حس قشنگی بهم میداد حسی ک هیچ چیزی بهم نمیتونه انتقال بده رفتم و خودمو پرت کردم رو مبلای جلبکی رنگی ک گوشه سالن کوچیکی ک داشت بود
ا/ت : انگار اینجا رو میشناسی
جیمین : هوم اینجا رو خودم گفتم بسازن
ا/ت : خیلی قشنگه
جیمین : اوهوم
صدای سگ اومد
ا/ت : سگم داری؟
جیمین : نه سگ نگهبانه
بلند شدم درو باز کردم پرید تو خونه خیلی بزرگ بود خودم ازش میترسیدم
جیمین : آروم باش پسر آروم باش
پارس میکرد شاید بخاطر اینه ک ا/تو نمیشناسه
جیمین : آروم باش ...
دیگه پارس نکرد و نشست
جیمین : خوبه
۶۱.۹k
۰۸ بهمن ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۴۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.