هرشب درون سینه ام یک بغض غوغا میکند

هرشب درون سینه ام ،یک بغض غوغا میکند...
بر منبر عشق وجنون، صدحکم فتوا میکند

در خلسه ی ناباوری، خنجر به زخمم میزند...
در زخمهای لخته ام، یک شعر پیدا میکند...

هرشب غمی ناخوانده را، دعوت به ماندن میکند
گویی که با قلبم دراین بازار، سودا میکند....

محکومِ مرگم میکند، مظنون رنگم میکند
با وعده ی پوشالیش، امروز وفردا میکند...

هرشب زنی دیوانه را ،در من به آتش میکشد
سرخوش از این سلاخیش، در سینه مأوا میکند..

یک نیمه را جان میدهد، نیم دگر جان میبرد..
تا کُنج روح خسته ام، رازی هویدا میکند...

هرشب میان چشم من، یک خار پیدا میشود....
از گریه های تلخ من ، طرح معما میکند..
دیدگاه ها (۶)

بی مخاطب

«أَلا بِذِکرِ اللَّهِ تَطمَئِنُّ القُلُوبُ»☜استادی می فرمود☜...

مادرم تمام هستی من تولدت مبارک امیدوارم همیشه درکنارم باشی و...

پاییز که می شود ؛حواستان به آدم های زندگی تان باشد .کمی بهان...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط