غصّه ام اين بود،
غصّه ام اين بود،
می توان دوستت داشت!
می توان دلبسته ی لب هايت شد!
من نه بوسه را مزّه مزّه کرده بودم،
و نه گرمای دستانت را حس کرده بودم!
به ماه بگو؛ آن دورها
شب ها بر موهايت بوسه بزند!
من سپرده ام ستاره ها تا صبح
باران را به خانه ام بياورند،
تا عطر گل سرخ هنوز هم تو را
در همسايگی چشم هايم عاشقم کند ...
می توان دوستت داشت!
می توان دلبسته ی لب هايت شد!
من نه بوسه را مزّه مزّه کرده بودم،
و نه گرمای دستانت را حس کرده بودم!
به ماه بگو؛ آن دورها
شب ها بر موهايت بوسه بزند!
من سپرده ام ستاره ها تا صبح
باران را به خانه ام بياورند،
تا عطر گل سرخ هنوز هم تو را
در همسايگی چشم هايم عاشقم کند ...
۴.۵k
۲۱ مرداد ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.