از این که مثل سنگ شوی اجتناب کن

از این که مثل سنگ شوی اجتناب کن
قدری ببار، کودک دل را مجاب کن

من بی خودم شبیه عصا قورت داده ها
تو مثل من مباش، مرا "تو" خطاب کن

ای شهردار سینه ی من لطف تان زیاد
این برج های دور و برم را خراب کن

شاگرد سر به راه تو هر لحظه حاضر است
یک آن میان همهمه حاضر غیاب کن

سرتاسر سرای مرا ریسه بسته اند
یک شب بیا به خانه ی من فتح باب کن

گاهی که آسمان تو ابری ست، روی من
در کسوت اهالی باران حساب کن
#محمد_فرخ_طلب_فومنی
از کتاب #عشق_را_بو_می_کشم
.
.
.
.
.
.
.
.
.
. #شعرفارسی #شعر_فارسی #غزل_فارسی
دیدگاه ها (۱)

شروع راه چنین است، انتهایش چیست؟ خدا! دلی که گرفته بگو دوایش...

تو خودت ماهی و هر بار که کامل شده ای از پَسِ پرده به بیرون م...

بیا پرنده ی کوچک، بیا به خانه ی من قدم به چشم گُذار و نِشین ...

من هستم و تنهایی و یک حال خراب باید ببرم پناه بر دامن خواب م...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط