تو بودی که آواز را چیدی از پشت مه

...
تو بودی که آواز را چیدی از پشت مه
تو بودی که گفتی چمن می دود!
تو گفتی که از نقطه چین ها اگر بگذری،
به اَسرار خواهی رسید
تو را نام بردم
و ظاهر شدی
تو از شعله‌ی گیسوانت
رسیدی به من
من از نام تو
رسیدم به آن شهر پیچیده در گردباد...

#عمران_صلاحی
#گل
#آواز #مه #چمن #نقطه_چین #اسرار #شعله #گیسوانت #شهر #گردباد #سلام #صبح #پاییز #آبان
دیدگاه ها (۲)

به چشم‌هایت فکر کردمبه شمعدانی های پشتِ پنجرهبه فنجانِ چایبه...

...دستانم را محکم بگیر،من از پرتگاه خیال تو هراسناکم #دلنوشت...

ایران؛با تو هستیم، در غم و شادیقهرمانی تیم "کشتی فرنگی" جمهو...

...نظر ز راه نگیرم مگر که باز آییدوباره پنجره ها را به صبح ب...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط