کاش آسمان
کاش آسمان
دست از آستینِ قهرِخود
بیرون می کشید
و آفتاب ، نور را
بر هرکرانه ی هستی
میهمان می کرد
تا عطر زندگی
مشام هرخانه را پر کند
افسوس
افسوس که در این اشتیاقِ
پنهان در پوست من
امیدِ هیچ آشتی
دراین شبِ تیره نیست
و تنها بغضی است
که تن ویرانم را
پشت پرده های نمور اشک
پنهان میکند
دست از آستینِ قهرِخود
بیرون می کشید
و آفتاب ، نور را
بر هرکرانه ی هستی
میهمان می کرد
تا عطر زندگی
مشام هرخانه را پر کند
افسوس
افسوس که در این اشتیاقِ
پنهان در پوست من
امیدِ هیچ آشتی
دراین شبِ تیره نیست
و تنها بغضی است
که تن ویرانم را
پشت پرده های نمور اشک
پنهان میکند
۲.۸k
۱۳ دی ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.