پارت

پارت۹
ویو یونگی: دیشب ساعت دو و نیم رسیدیم خونه، الان ساعت پنج ظهره و جنگکوک و ات اومدن اینجا، چون من به همه گفتم که ساعت پنج بیان اینجا،
یونگی: بچه ها من عاشق شدم(خجالت کشیدن)
همه باهم: اوووووووووو
جنگکوک: حالا اون دختر بدبخت که تو عاشقش شدی کیه؟(با خنده) 😂
یونگی: دایون
جیمین: همون دختره که میکاپ آرتیستمونه(گیریم برای کنسرت)
یونگی: آره(خجالت کشیدن)
نامجون: حالا میدونه؟ که تو عاشقش شدی؟
یونگی: آره.
جیهوپ: بهتر نبود اول به ما میگفتی!
یونگی: میدونم باید به شما اول میگفتم، اما دنبال یه وقت بودم که بهتون بگم مثل الان.
جیمین: بچه ها، راستش منم عاشق شدم،(خجالت کشیدن)
یونگی: عاشق کی؟
جیمین: سوا
یونگی: خواهر دایون! 🤨؟
جیمین اره(خجالت کشیدن)
ات: بچه ها براتون خیلی خوشحالم❤
سوکجین: ات، چی چیو خوشحالم اول باید بفهمیم اصن عاشق چی اونا شدن بعد براشون خوشحال باش، 😡
ویو ات: اینشکلی باهام صحبت کرد خیلی ناراحت شدم
جنگکوک: ات یه لحظه بیا، ات ناراحت شدی؟،
ات: چطور؟
جنگکوک: اینا الان از دست جیمین و یونگی عصبانی ان ناراحت نشو.(بغل کردن ات)
ات: اها
ویو ات: راستش جنگکوک بغلم کرد یه آرامش خاصی گرفتم.
نامجون: سوکجین، عاشق شدن کار اشتباهی نکردن که الان جنگکوک و ات هم عاشق شدن باهم ازدواج کردن مگه کار بدی کردن(خبر نداره اول هر دوتاشون از هم بدشون میومد،)
سوکجین: اما....
نامجون: اما نداره که، از ات هم عذرخواهی کن
سوکجین: ات ببخشید اینطوری باهات حرف زدم.
ات: اشکالی نداره
یونگی: و راستش منو دایون یک هفتهس باهم قرار میزاریم
جیمین: منم، فقط به سوا گفتم اما جوابی نداد و رفت
پایان پارت ۹
امیدوارم خوشتون اومده باشه❤
دیدگاه ها (۲)

همینشکلی عکس میزارم

بی دلیل پست میزارم

ولی خنده هاشون🩷❤

👿😈Hi

پارت۱۰جیمین: منم فقط به سوا گفتم اما جوابی نداد و رفت(تلفن ج...

پارت ۱۳راوی: جنگکوک رفت دنبال ات و باهم رفتن خرید، شاید برات...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط