به سمتشون رفت
به سمتشون رفت
ته:چرا اینو بغل کردی
کوک:تهیونگ چته تو با این دختر چیکار کردی این دختر کم عذاب میکشه تو هم دعواش میکنی
ته:فعلا حوصله ندارم توضیع بدم رونا رو بزار روی مبل تو هم برو خونت
کوک:باشه اگر تو اینجوری بخوای
کوک رونا رو گذاشت بروس کاناپه و از در رفت بیرون
ته نگاهی به دخترک انداخت دید داره بیدار میشه به سمتش رفت
از دور هم میشد تشخیص بده الکل خورده و بو سیگار میده کنار مبلی که رونا بود نشست
ویورونا
وقتی چشمامو باز کرد دیدم یه پسر کنارمه یا خدا این کی
نگاهی به اطراف کردم دیدم خونه هستم خدا رو شکر
نگاهی به اون فرد کردم ته بود
رونا:من اینجا چیکار میکنم
ته:مگه بهت نگفتم برگرد
رونا:برام مهم نیست که چی میگی
ته:مگه نگفتم الکل نخوردو سیگار نکش هاااا(عصبی
رونا:چته حالا اوففف چقدر گرمه
رونا :میدونی کی الان باید معذرت خواهی کنه
ته:اره
رونا:میدونی با حرفت چقدر بهم برخورد (بغض
ته: ببخشید بابت حرفم خب میبخشی؟؟
رونا:باشه
ته:بیا اینجا ببینم (دستاشو باز میکنه
بنده
رونا هم از خدا خواسته رفت بغلش
٢ سال بعد
ویو رونا
دوسال گذشت و بشدت عاشقه ته شده بودم اون منو به چشمه دخترش میدید ولی من ن من اونو به چشمه پدر نمیبینم
یه چند روزه دیگه میشه١٩سالم
از اون رو به بعد دیگه کوک رو ندیدم خیلی نگرانش شدم
ته میگه رفته چین
ولی دلم براش تنگ شده منم دیگه حسم به کوک عوض شده
اما بد جور عاشقه ته شدم
تهمو هم برای خودش زن گرفته و الان زنش ٣ ماهه حامله هست
میخوام بعد از تولدم به ته بگم حسمو
ته:چرا اینو بغل کردی
کوک:تهیونگ چته تو با این دختر چیکار کردی این دختر کم عذاب میکشه تو هم دعواش میکنی
ته:فعلا حوصله ندارم توضیع بدم رونا رو بزار روی مبل تو هم برو خونت
کوک:باشه اگر تو اینجوری بخوای
کوک رونا رو گذاشت بروس کاناپه و از در رفت بیرون
ته نگاهی به دخترک انداخت دید داره بیدار میشه به سمتش رفت
از دور هم میشد تشخیص بده الکل خورده و بو سیگار میده کنار مبلی که رونا بود نشست
ویورونا
وقتی چشمامو باز کرد دیدم یه پسر کنارمه یا خدا این کی
نگاهی به اطراف کردم دیدم خونه هستم خدا رو شکر
نگاهی به اون فرد کردم ته بود
رونا:من اینجا چیکار میکنم
ته:مگه بهت نگفتم برگرد
رونا:برام مهم نیست که چی میگی
ته:مگه نگفتم الکل نخوردو سیگار نکش هاااا(عصبی
رونا:چته حالا اوففف چقدر گرمه
رونا :میدونی کی الان باید معذرت خواهی کنه
ته:اره
رونا:میدونی با حرفت چقدر بهم برخورد (بغض
ته: ببخشید بابت حرفم خب میبخشی؟؟
رونا:باشه
ته:بیا اینجا ببینم (دستاشو باز میکنه
بنده
رونا هم از خدا خواسته رفت بغلش
٢ سال بعد
ویو رونا
دوسال گذشت و بشدت عاشقه ته شده بودم اون منو به چشمه دخترش میدید ولی من ن من اونو به چشمه پدر نمیبینم
یه چند روزه دیگه میشه١٩سالم
از اون رو به بعد دیگه کوک رو ندیدم خیلی نگرانش شدم
ته میگه رفته چین
ولی دلم براش تنگ شده منم دیگه حسم به کوک عوض شده
اما بد جور عاشقه ته شدم
تهمو هم برای خودش زن گرفته و الان زنش ٣ ماهه حامله هست
میخوام بعد از تولدم به ته بگم حسمو
۲۳.۲k
۰۲ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.