ترجمه Stop The rain نامجون
ترجمه "Stop The rain" نامجون
Tablo، RM
سلام، روز بارونی
[Tablo]
کاملاً گم شدم
معلمهام بهم میگفتن شورشی
مامانبابام میگفتن گمگشته
کشیشا صدام میکردن شیطون
زانو زده جلوی صلیبم میکردن
از بچگی تحقیرم میکردن، بهم فحش میدادن، میزدنم
پشتم همیشه به دیوار بود
میگفتن: «این بچه نماد درده»
خونه مذهبی، زمونه فرق داشت
میگفتن یه استعداد دارم
ولی برای اینکه ذهنم باز شه، مجبور شدم با تاریکی روبهرو شم
با احساس گناه بزرگ شدم، با شرم، با ترس
گوسالههای خونی رو قربانی میکردن به اسم خداشون
میگفتن عشقه، ولی برام حس بیمهری داشت
آخرش گفتن: «عزیزم، این زخما قراره درسات باشن
یادت بندازن که میتونی پرواز کنی»
اما پرواز چه فایدهای داره
وقتی توی نشونهی تفنگ یه شکارچیای؟
بعضی وقتا دلم میخواست همون توی شکم مامان له میشدم
یا اصلاً خاک میشدم
بوی جوونی من یه عطر ناپاکه
تعجبی نداره که همیشه از بزرگترا بدم میومد
بارون میاد، بارون خواهد اومد
شایدفردا نیاد
ولی شاید اشکا بریزن
که درد رو بشورن
دارم سعی میکنم بارونو متوقف کنم
من میدونم چه حسی داره
نمیتونم ازدرد فرار کنم
احساس میکنم دارم دیوونه میشم
افکار منفی مغزمو پر کرده
انگار شیاطین توی رگهامن
دو قدم مونده تا سقوط
نمیتونم از درد فرار کنم
دارم سعی میکنم بارونو متوقف کنم
[RM]
وقتی بچه بودم فکر میکردم قراره عضو کلوب 27 بشم (منظورش از کلوب ۲۷ (27 Club) یه اصطلاح معروفه که به یه گروه از هنرمندای مشهوری اشاره داره که همگی در سن ۲۷ سالگی درگذشتن — معمولاً به دلایلی مثل اعتیاد، افسردگی، خودکشی یا مرگای ناگهانی.)
حالا 29 سالمه، غرق شده توی وان
دارم جین (یه نوع نوشیدنی الکلی) میخورم، دنبال یه کلوب دیگهام
همهی چیزایی که گم کردم فقط هوس بودن
خاک شدیم و دوباره خاک میشیم
ثبات جاشو به هرج و مرج داد
زخم روی زخم، بازم زخمهای تازه
هر شب با سایههام روبهرو میشم
ولی میدونی چقدر از این وضعیت بدم میاد؟
که بهم میگن "مثبت باش"
میدونم
ولی باید بدونی که زندگی من دیگه از عشق خالیه
همه درسا رو گرفتم، ولی دیگه از اعتماد خبری نیست
سعی میکنم ذهنم رو محکم نگه دارم، ولی سخته دوباره خودمو بسازم
هیچچیز زمان رو نگه نمیداره، ولی ساعت زنگدار زنگ میزنه
درد و بارون، هنوزم همون درد و بارونن
فقط باعث میشن دنبال راه فرار بگردم، واسه اینکه خودمو سرگرم کنم
درد و بارون، فکر کنم دیوونه شدم
امشب باید گوشیمو خاموش کنم
نمیتونم از درد فرار کنم
احساس میکنم دارم دیوونه میشم
افکار منفی مغزمو پر کرده
شیاطین توی رگهامن
دو قدم مونده تا سقوط
نمیتونم از درد فرار کنم
دارم سعی میکنم بارونو متوقف کنم (x3)
#بی_تی_اس#نامجون
Tablo، RM
سلام، روز بارونی
[Tablo]
کاملاً گم شدم
معلمهام بهم میگفتن شورشی
مامانبابام میگفتن گمگشته
کشیشا صدام میکردن شیطون
زانو زده جلوی صلیبم میکردن
از بچگی تحقیرم میکردن، بهم فحش میدادن، میزدنم
پشتم همیشه به دیوار بود
میگفتن: «این بچه نماد درده»
خونه مذهبی، زمونه فرق داشت
میگفتن یه استعداد دارم
ولی برای اینکه ذهنم باز شه، مجبور شدم با تاریکی روبهرو شم
با احساس گناه بزرگ شدم، با شرم، با ترس
گوسالههای خونی رو قربانی میکردن به اسم خداشون
میگفتن عشقه، ولی برام حس بیمهری داشت
آخرش گفتن: «عزیزم، این زخما قراره درسات باشن
یادت بندازن که میتونی پرواز کنی»
اما پرواز چه فایدهای داره
وقتی توی نشونهی تفنگ یه شکارچیای؟
بعضی وقتا دلم میخواست همون توی شکم مامان له میشدم
یا اصلاً خاک میشدم
بوی جوونی من یه عطر ناپاکه
تعجبی نداره که همیشه از بزرگترا بدم میومد
بارون میاد، بارون خواهد اومد
شایدفردا نیاد
ولی شاید اشکا بریزن
که درد رو بشورن
دارم سعی میکنم بارونو متوقف کنم
من میدونم چه حسی داره
نمیتونم ازدرد فرار کنم
احساس میکنم دارم دیوونه میشم
افکار منفی مغزمو پر کرده
انگار شیاطین توی رگهامن
دو قدم مونده تا سقوط
نمیتونم از درد فرار کنم
دارم سعی میکنم بارونو متوقف کنم
[RM]
وقتی بچه بودم فکر میکردم قراره عضو کلوب 27 بشم (منظورش از کلوب ۲۷ (27 Club) یه اصطلاح معروفه که به یه گروه از هنرمندای مشهوری اشاره داره که همگی در سن ۲۷ سالگی درگذشتن — معمولاً به دلایلی مثل اعتیاد، افسردگی، خودکشی یا مرگای ناگهانی.)
حالا 29 سالمه، غرق شده توی وان
دارم جین (یه نوع نوشیدنی الکلی) میخورم، دنبال یه کلوب دیگهام
همهی چیزایی که گم کردم فقط هوس بودن
خاک شدیم و دوباره خاک میشیم
ثبات جاشو به هرج و مرج داد
زخم روی زخم، بازم زخمهای تازه
هر شب با سایههام روبهرو میشم
ولی میدونی چقدر از این وضعیت بدم میاد؟
که بهم میگن "مثبت باش"
میدونم
ولی باید بدونی که زندگی من دیگه از عشق خالیه
همه درسا رو گرفتم، ولی دیگه از اعتماد خبری نیست
سعی میکنم ذهنم رو محکم نگه دارم، ولی سخته دوباره خودمو بسازم
هیچچیز زمان رو نگه نمیداره، ولی ساعت زنگدار زنگ میزنه
درد و بارون، هنوزم همون درد و بارونن
فقط باعث میشن دنبال راه فرار بگردم، واسه اینکه خودمو سرگرم کنم
درد و بارون، فکر کنم دیوونه شدم
امشب باید گوشیمو خاموش کنم
نمیتونم از درد فرار کنم
احساس میکنم دارم دیوونه میشم
افکار منفی مغزمو پر کرده
شیاطین توی رگهامن
دو قدم مونده تا سقوط
نمیتونم از درد فرار کنم
دارم سعی میکنم بارونو متوقف کنم (x3)
#بی_تی_اس#نامجون
- ۴.۰k
- ۱۳ اردیبهشت ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط