نعشه شعرم ولی دارم خماری میکشم

نعشه شعرم ولی دارم خماری میکشم
گوشه دنج اتاقم بیقراری میکشم

تکه های خاطراتم راکنارم چیده ام
پشت عکس یادگاری،یادگاری میکشم

روزگارم رااگریک روز نقاشی کنم
یک قفس باخاطرات یک قناری میکشم
دیدگاه ها (۲)

دستم را بگیری...واژه ها...عاشق میشوند...غزل میشوند ...دستِ خ...

✨ شعر ...!✨ کلام من است ....✨ اگر تو ...؟✨ خواننده اش باشی.....

این روزهابہ آرامے دوستت دارموقتے نگاهت مے ڪنمڪہ حوصلہ‌ ات پی...

نازم به چشمِ یارکه تیرِ نگاه رابی جا هدر نکرد وبه قلبم نشانه...

رمان جیمین

صحنه;پارت دوازدهم

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط