زندگی رویایی:پارت ۷۰
شروع کردم به خندید
÷جدی داری میخندی
یهو جدی شدم
-کجا زندگی میکنه؟؟؟
÷نمیدونم...اوپا به اندازه کافی مشکل درست کردی الان برو
-ببین من هنو ارومم بگو کجان
÷اوپا اگه بفهمه دیگه تو روم نگاه نمیکنه ببین میزارم بیاد اینجا سئول
شروع کردم به خندیدن و ایدا معلوم بود که تعجب کرده
-علامه میخوای چکار کنی
÷تولد بچم ۱۶ روز دیگن میره تو یه سالگی
-خب
÷به ا.ت میگم بیاد اینجا چرا چون خاله سان ها میشه
-اگه نتونستی بیاریش اینجا به جای جشن گرفتن یه سالگی بچت مراسم ختم میگیریم
بهتره حرفامون بین خودمون بمونه...
فهمیدی؟؟؟
سرش رو تکون داد منم رفتم بیرون و رفتم دارک وب (جایه که باند جئون اونجان)
ویوا.ت:
ساعت۸:۳۰شب ت آمریکا بود
جیمین داشت با سول بازی میکردی منم داشتم به وضعیت الانم فک میکردم
سان ها برام عزیزه چون پسر بهترین دوستمه
اگه نرم ایدا ازم خیلی ناراحت میشه حتما...ولی سول رو چه کار کنم...بگم به سرپرستی گرفتمش نه نه همچین کاری رو با بچم که خونم تو رگاشه نمیکنم ...
~هنو داری بهش فک میکنی
+ها..چی
~ا.ت به نظرم برا یه مدت کوتاه بیا بریم کره من بعد این مدت کوتاه میارمت اینجا آمریکا
+نمیدونم...بزار فکرامو بکنم
~۱۶ روز وقت داری
+چی
~۱۶ روز دیگه تولد سان ها ست
+اها اوک .
پاشدم و سول رو بلند کردم و رفتم سمت اتاق منو سول
+دختر مامانی ت
خندید
سول:ماما
+بله
سول:بابا
+شاید این حرفات پرنسسم نشونه باشه
سول شروع کرد به مالوندن چشماش
+خستته
سول:اوم..
بلندش کردم و شروع کردم به شیر دادن بهش
کم کم چشمام رو بست
گذاشتمش پیشم رو تخت و پتو رو روش کشیدم از ت کشو کنار تخت سیمکارت بردم وگذاشتم ت گوشیم شماره ها هنو ت گوشیم بود میخواستم به ایدا زنگ بزنم ولی منصرف شدم شاید همو جئون پیشش باشه
بهش پيام دادم
+ایدا منم ا.ت شماره جدیدمه اگه داداشت پیشت نیست بهم زنگ بزن
گوشی رو خاموش کردم و گذاشتم رو میز کنار تخت و به صورت سول نگا کردم
دیدگاه ها (۱۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.