یه شبایی اصن نگذشت اما ما ازش گذشتیم
یه شبایی اصن نگذشت اما ما ازش گذشتیم...!
یه شبایی هم بد گذشت... سخت گذشت....
یه شبایی داد زدیم اما جز دلمون هیچ کس صدامونو نشنید...!
یه شبایی همه چیز بود به جز اونی که باید می بود....
یه شبایی هوا عجیب دو نفره بود اما همون شبا ما بودیمو تنهاییمون...
یه شبایی نفسمون برید از این همه بغض..
یه شبایی نفس کم آوردیم اما دوم آوردیم!
یه شبایی فقط زنده بودیم.. زندگی نکردیم!
یه شبایی زنده هم نبودیم.. فقط بودیم!... همین...
حالا یک دقیقه سکوت بخاطر همه این شب هایی که با اندوه سپری
کردیم... شبهایی که شاید بارها و بارها توی تنهاییهامون شکستیم و هیچکس نفهمید جز دلمون.... دلی که بازی خورده بود و بوی سوختگی می داد!
مرا اینگونه باور کن
پسری با چمدان های چسبیده بر دست هایش!... رفتن های اجباری.. بازیچه شدن در دست سرنوشت و شب های تاریک و پر از بغض... میخواهم داد بزنم، من تنهای تنهام! خودم را به اغوش می کشم تنهایی هایم را بغل میکنم
اینجا میان بغض های شبانگاهیم من هستم و یک بغل تنهایی!
یه شبایی هم بد گذشت... سخت گذشت....
یه شبایی داد زدیم اما جز دلمون هیچ کس صدامونو نشنید...!
یه شبایی همه چیز بود به جز اونی که باید می بود....
یه شبایی هوا عجیب دو نفره بود اما همون شبا ما بودیمو تنهاییمون...
یه شبایی نفسمون برید از این همه بغض..
یه شبایی نفس کم آوردیم اما دوم آوردیم!
یه شبایی فقط زنده بودیم.. زندگی نکردیم!
یه شبایی زنده هم نبودیم.. فقط بودیم!... همین...
حالا یک دقیقه سکوت بخاطر همه این شب هایی که با اندوه سپری
کردیم... شبهایی که شاید بارها و بارها توی تنهاییهامون شکستیم و هیچکس نفهمید جز دلمون.... دلی که بازی خورده بود و بوی سوختگی می داد!
مرا اینگونه باور کن
پسری با چمدان های چسبیده بر دست هایش!... رفتن های اجباری.. بازیچه شدن در دست سرنوشت و شب های تاریک و پر از بغض... میخواهم داد بزنم، من تنهای تنهام! خودم را به اغوش می کشم تنهایی هایم را بغل میکنم
اینجا میان بغض های شبانگاهیم من هستم و یک بغل تنهایی!
- ۳.۰k
- ۰۶ مهر ۱۳۹۶
دیدگاه ها (۵)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط