آن وقت ها که لبریزِ غم میشم
آن وقت ها که لبریزِ غم میشم
چیزی جز یک مرگ نصفِ
به ذهنم نمیرسه ...
مرگ نه آن که بمیرم و نفسم
بند باشد از دم و باز دم
اما خواب یک رویایِ شیرینِ
بی درد و غم است ...
یک شکلِ دیگر از بسته شدنِ چشم
احساس نکردنِ حسِ از بین رفتن
از بینِ یک مشت خروارِ
توهم خوب بودن و بی غم بودن
غم نباشه زندگی شیرین نیست
اما اینکه غرق باشی
بدون شنا بلد بودن یک کابوسِ
زنده تکرار وار رو زندگی میکنی
دچار شدنِ به هر چیز سخته اما
رهایی از آن چیز شاید سختر
غم یک واژه ی همه جانبه
در من پدید آمده بی رهاییست ...
#فاطمه_آشوب
💛 💛
چیزی جز یک مرگ نصفِ
به ذهنم نمیرسه ...
مرگ نه آن که بمیرم و نفسم
بند باشد از دم و باز دم
اما خواب یک رویایِ شیرینِ
بی درد و غم است ...
یک شکلِ دیگر از بسته شدنِ چشم
احساس نکردنِ حسِ از بین رفتن
از بینِ یک مشت خروارِ
توهم خوب بودن و بی غم بودن
غم نباشه زندگی شیرین نیست
اما اینکه غرق باشی
بدون شنا بلد بودن یک کابوسِ
زنده تکرار وار رو زندگی میکنی
دچار شدنِ به هر چیز سخته اما
رهایی از آن چیز شاید سختر
غم یک واژه ی همه جانبه
در من پدید آمده بی رهاییست ...
#فاطمه_آشوب
💛 💛
۷۶۴
۰۵ مرداد ۱۳۹۷
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.