تلخی انتظارت راااا

تلخی انتظارت را
جرعه جرعه
به جانم ریختم
علفهای هرز از نبودت
در وجودم ریشه دوانده
در کویر تنهایی ام
دستهایم به سویت دراز است
دریغ از لمس دستان لطیفت
شانه هایم غم تنهایی کلاغها را
به دوش می کشند
و تو هنوز نیامدی...
دیدگاه ها (۱)

مرا با چشمانت عاشق نشوووو

توباید باشی تا صبحم

با جنجالی که نامت در دلم ب پا کرده

نیاز دارم ب یک نفر

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط