وقتی نگاهِ آینه ها سیر می شود
وقتی نگاهِ آینه ها سیر می شود
واژه میانِ بغض، گلو گیر می شود
قد می کشد تمامی یِ درد نبودنش
روحت رفیقِ ضجه ی ِ تقدیر می شود
در پله پله های رسیدن به دستِ او
پایت اسیرِ خدعه یِ تاخیر می شود
دست تمام ثانیه های تلف شده
رو می شود وَ حادثه تعبیر می شود
آشوب می شود دلِ بی تابِ بغض کال
چشمت به قفلِ خاطره زنجیر می شود
گاهی برای رفتن ازاین حالِ درد وبغض
هی میدوی به سمتِ خودت دیر می شود
واژه میانِ بغض، گلو گیر می شود
قد می کشد تمامی یِ درد نبودنش
روحت رفیقِ ضجه ی ِ تقدیر می شود
در پله پله های رسیدن به دستِ او
پایت اسیرِ خدعه یِ تاخیر می شود
دست تمام ثانیه های تلف شده
رو می شود وَ حادثه تعبیر می شود
آشوب می شود دلِ بی تابِ بغض کال
چشمت به قفلِ خاطره زنجیر می شود
گاهی برای رفتن ازاین حالِ درد وبغض
هی میدوی به سمتِ خودت دیر می شود
۴.۸k
۱۰ آبان ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۱۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.