گوشه گيرو ساده بودم شهرتم اين گونه بود
گوشه گيرو ساده بودم شهرتم اين گونه بود
كم صميمى ميشدم چون رغبتم اين گونه بود
تا كه ديدم روى او را در دلم آشوب شد
مى شدم آرام با او عادتم اين گونه بود
"مى شود روزى بگويد دوستم داردخدا؟"
در قنوت هر نمازم حاجتم اين گونه بود
در دلم ترس از نگاهش بود اما ناگهان
زل زدم در چشم هايش،طاقتم اين گونه بود
هركجا ميديدمش با هركسى غيراز خودم
مشت ميشد دست هايم،غيرتم اين گونه بود
آتشى افتاد درجانم كه او با ديگريست؟!
درسكوتم سوختم من،حسرتم اين گونه بود
سرنوشتم را نوشته عاشقىِ بى وصال
من براى او نبودم ، قسمتم اين گونه بود
كم صميمى ميشدم چون رغبتم اين گونه بود
تا كه ديدم روى او را در دلم آشوب شد
مى شدم آرام با او عادتم اين گونه بود
"مى شود روزى بگويد دوستم داردخدا؟"
در قنوت هر نمازم حاجتم اين گونه بود
در دلم ترس از نگاهش بود اما ناگهان
زل زدم در چشم هايش،طاقتم اين گونه بود
هركجا ميديدمش با هركسى غيراز خودم
مشت ميشد دست هايم،غيرتم اين گونه بود
آتشى افتاد درجانم كه او با ديگريست؟!
درسكوتم سوختم من،حسرتم اين گونه بود
سرنوشتم را نوشته عاشقىِ بى وصال
من براى او نبودم ، قسمتم اين گونه بود
۳.۲k
۱۹ آذر ۱۴۰۲