ودی مان را رو تاب ها فلز سپر ردیم به امید اینه رو

ڪودڪی مان را روے تاب هاے فلزے سپرے ڪردیم به امید اینڪه روزے بزرگ میشویم و دستمان به آسمان می رسد...بزرگ شدیم و دست از پا دراز تر و به آسمان نرسیده،
در حسرت رویاے شیرین تاب هاے فلزے ڪودڪیمان میسوزیم...!پاییزو زمستان را به شوق بهار می گذرانیم و
حال در حسرت پاییز و هواے
دونفره ایم...
دو نفره هایمان را بخاطر خودخواهی
خراب میڪنیم و بعد حسرت
دستهاے گره شده ے نیمڪت روبه رو را میخوریم!
از جمع فرارے هستیم و از تنهایی می نالیم...ما نسل بلاتڪلیفی هستیم ڪه بین خواستن و نخواستن،بودن و نبودن گیر ڪرده ایم..
دیدگاه ها (۳)

دستهایم نمیرسند تا جواب دعاهایم را سریعتر از خداوند بگیرم خـ...

"خدا"تنها کسے است که وقتے همه رفتندمےماندوقتے همه پشت کردند ...

اسب #دل را من به عشق دیدنت زین می کنمکوچه را با ریسه های #یا...

به چـه بــهانه ایمی خواهــــی،من را فرامــوش کنی؟آن هم،درسـت...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط