ودی مان را رو تاب ها فلز سپر ردیم به امید اینه رو
ڪودڪی مان را روے تاب هاے فلزے سپرے ڪردیم به امید اینڪه روزے بزرگ میشویم و دستمان به آسمان می رسد...بزرگ شدیم و دست از پا دراز تر و به آسمان نرسیده،
در حسرت رویاے شیرین تاب هاے فلزے ڪودڪیمان میسوزیم...!پاییزو زمستان را به شوق بهار می گذرانیم و
حال در حسرت پاییز و هواے
دونفره ایم...
دو نفره هایمان را بخاطر خودخواهی
خراب میڪنیم و بعد حسرت
دستهاے گره شده ے نیمڪت روبه رو را میخوریم!
از جمع فرارے هستیم و از تنهایی می نالیم...ما نسل بلاتڪلیفی هستیم ڪه بین خواستن و نخواستن،بودن و نبودن گیر ڪرده ایم..
در حسرت رویاے شیرین تاب هاے فلزے ڪودڪیمان میسوزیم...!پاییزو زمستان را به شوق بهار می گذرانیم و
حال در حسرت پاییز و هواے
دونفره ایم...
دو نفره هایمان را بخاطر خودخواهی
خراب میڪنیم و بعد حسرت
دستهاے گره شده ے نیمڪت روبه رو را میخوریم!
از جمع فرارے هستیم و از تنهایی می نالیم...ما نسل بلاتڪلیفی هستیم ڪه بین خواستن و نخواستن،بودن و نبودن گیر ڪرده ایم..
- ۳۸۳
- ۰۹ تیر ۱۳۹۵
دیدگاه ها (۳)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط