پارت ۶بانگو🗿
بعد چویا ریدع شد تو عصابش است دازای رو از نامرعی در آورد که چویا خاس با مشت بزنه به دازای ات دستشو گرفت
ات:دازای و بزنی میزنمت🗿😂
چویا:واقعا؟ تمهههههه جرتون میدم
و حتی ات رو بزنه است جاخالی داد
ات:چقد کندی😆
چویا حرصش گرفته بود در حد سگ پس دنبال ات گذاشت
ات وایساد
ات:بیا بهم ازون مشتای به درد نخورت بزن چویا😂
چویا خاس بزنتش که است یدونه محکم زد پس کلش که چویا افتاد بی هوش شد
ات:دازای جونمممم ببین چیکارش کردم🤩
دازای:عرررر چویا مردد🕺💃
ات:نمرد بیهوشه😐
دازای:عع خب بیخی
ات:من گشنمههههههههههه
دازای:بریم از کونیکیدا پول بگیریم😆
ات:بریممممم...وایسا ببینم پس چویا رو کی جم کنه😐
دازای: آکوتاگاواااااااا
آکوتاگاوا ظاهر میشود
آکوتاگاوا:های دازای سان
دازای:چویارو جم کن
اکوتاگاوا:های و چویا رو برد
ات:خب بریممم😆
ات و دازای رفتن پیش کونیکیدا
ات: کنیکیدااااا🥺
کنیکیدا:های؟
ات:من گشنمههه🥺
کنیکیدا:میبرمتون رستوران
*بچه ها کنیکیدا از ات میترسه چون نیمه شیطان و نیمه فرشتس بهش احترام هم میزاره و اینکه اون نامرعی کردنا واسه شیطان و فرشته بودن اته و هنوز موهبتش رو به اونا نگفته به خاطر همین من اسپویل نمیکنم😆*
دازای:اتتت منم باید میبردی یادت نیس ؟
ات:من از کسایی که بهم احترام میزارن سو استفاده نمیکنم ببخشید 🗿ولی در عوض یه سری واسه کل آژانس خودم یه عالمه غذا میپزم🗿
دازای:مگه بلدی😨
کونیکیدا یدونه زد پس کله دازای 😐🤣
ات:پ ن پ😐...کنیکیدا میگم تو چرا دازای رو نمیزنی و دوست داری بزنی؟
کنیکیدا:به خاطر فوکوزاوا سان
ات:ولی الان اینجا فوکوزاوا سان نیست
کنیکیدا:....
ات:به خاطر من؟ بابا راحت باش من از خدامه یکی دازای رو بزنه کارمو راحت کنه😐🤣بزن حالشو ببر
دازای:ات پیشنهاد خوبی نیس....اخخخخخخخخخ
کنیکیدا دازای رو داره عین سگ میزنه و از ات هم قدردانه 🤣😐
___
این پارت تمومه😐🤣
ات:دازای و بزنی میزنمت🗿😂
چویا:واقعا؟ تمهههههه جرتون میدم
و حتی ات رو بزنه است جاخالی داد
ات:چقد کندی😆
چویا حرصش گرفته بود در حد سگ پس دنبال ات گذاشت
ات وایساد
ات:بیا بهم ازون مشتای به درد نخورت بزن چویا😂
چویا خاس بزنتش که است یدونه محکم زد پس کلش که چویا افتاد بی هوش شد
ات:دازای جونمممم ببین چیکارش کردم🤩
دازای:عرررر چویا مردد🕺💃
ات:نمرد بیهوشه😐
دازای:عع خب بیخی
ات:من گشنمههههههههههه
دازای:بریم از کونیکیدا پول بگیریم😆
ات:بریممممم...وایسا ببینم پس چویا رو کی جم کنه😐
دازای: آکوتاگاواااااااا
آکوتاگاوا ظاهر میشود
آکوتاگاوا:های دازای سان
دازای:چویارو جم کن
اکوتاگاوا:های و چویا رو برد
ات:خب بریممم😆
ات و دازای رفتن پیش کونیکیدا
ات: کنیکیدااااا🥺
کنیکیدا:های؟
ات:من گشنمههه🥺
کنیکیدا:میبرمتون رستوران
*بچه ها کنیکیدا از ات میترسه چون نیمه شیطان و نیمه فرشتس بهش احترام هم میزاره و اینکه اون نامرعی کردنا واسه شیطان و فرشته بودن اته و هنوز موهبتش رو به اونا نگفته به خاطر همین من اسپویل نمیکنم😆*
دازای:اتتت منم باید میبردی یادت نیس ؟
ات:من از کسایی که بهم احترام میزارن سو استفاده نمیکنم ببخشید 🗿ولی در عوض یه سری واسه کل آژانس خودم یه عالمه غذا میپزم🗿
دازای:مگه بلدی😨
کونیکیدا یدونه زد پس کله دازای 😐🤣
ات:پ ن پ😐...کنیکیدا میگم تو چرا دازای رو نمیزنی و دوست داری بزنی؟
کنیکیدا:به خاطر فوکوزاوا سان
ات:ولی الان اینجا فوکوزاوا سان نیست
کنیکیدا:....
ات:به خاطر من؟ بابا راحت باش من از خدامه یکی دازای رو بزنه کارمو راحت کنه😐🤣بزن حالشو ببر
دازای:ات پیشنهاد خوبی نیس....اخخخخخخخخخ
کنیکیدا دازای رو داره عین سگ میزنه و از ات هم قدردانه 🤣😐
___
این پارت تمومه😐🤣
۲.۵k
۰۱ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.