شبی که خبر شهادت میثم اومد مسئول خیریه کن زنگ زد و گفت
شبی که خبر شهادت میثم اومد، مسئول خیریه کن زنگ زد و گفت: «آقای فلانی، خبر دارین آقای نظری شهید شدن؟»
گفتم: «بله میدونم. ولی شما میثم رو از کجا میشناسین؟»
گفت: «آقا میثم شبها کالاهای مورد نیاز نیازمندها رو میبردن و توزیع میکردند...»
ظاهرا حتی خانواده اش هم از این موضوع بی خبر بودند.
در حین مراسم همش داشتم پدر شهید رو میدیدم. لبخند از روی لبهای او کنار نرفت...
مرحله بالاتر از ایمان، یقینه. قطعا اینها به یقین رسیدن.
#شهید_مدافع_حرم_میثم_نظری
#شهیدمقاومت_اسلامی
بیسیم چی
گفتم: «بله میدونم. ولی شما میثم رو از کجا میشناسین؟»
گفت: «آقا میثم شبها کالاهای مورد نیاز نیازمندها رو میبردن و توزیع میکردند...»
ظاهرا حتی خانواده اش هم از این موضوع بی خبر بودند.
در حین مراسم همش داشتم پدر شهید رو میدیدم. لبخند از روی لبهای او کنار نرفت...
مرحله بالاتر از ایمان، یقینه. قطعا اینها به یقین رسیدن.
#شهید_مدافع_حرم_میثم_نظری
#شهیدمقاومت_اسلامی
بیسیم چی
- ۱۸۰
- ۱۴ بهمن ۱۳۹۴
دیدگاه ها (۵)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط