فیک 𝖒𝖞 𝖘𝖜𝖊𝖊𝖙 𝖑𝖔𝖛𝖊🐢🙇🏻♀️🧶پارت⁴
لیندا « مگه نگفتی اگه باهات بیام مادرم رو آزاد میکنی....ولش کن
راک « اوه لیدی مادرت گروگان من میمونه...تا زمانی که کاری رو که ازت میخوام به درستی انجام بدی...
لیندا « با گفتن این حرف افرادش مادرم رو بردن...ن..نه ماددررر...مادررر...کجا میبریششش...چشماش سرد و بی روح بود...انگار نه انگار مادرم زمانی همسرش بوده....اون خیلی بی رحم بود...خیلی..روی زمین نشستم و بغضم شکسته شد...اما اون اهمیتی نداد و به مونیکا گفت منو بیاره توی ماشین...
مونیکا « بانوی من لطفا بلند شید...دلم برای پرنسس لیندا میسوخت...عالیجناب به خاطر کار های پدرش ازش متنفر بود و یقینا بعد از مارک کردن ایشون شرایط برای پرنسس سخت میشه...رنگشون پریده بود و چشماشون در عین آروم بودن غم خاصی داشت...شب بود و وقتی سوار ماشین شدیم فضا تاریک شد و همون موقع پرنسس گریه اش شدت گرفت...شاید شب بود و هوا تاریک بود اما رایحه بهم ریخته اشون گویای این اتفاق بود و اگه قدرتشون رو داشتن شاید نخست وزیر رو شکست میدادن
راک « لیندا شاید شب باشه اما رایحه ات وقتی ناراحتی یا میترسی یا هر حس دیگه ای تغییر میکنه...اصلا نگرانت نیستم اما نمیخوام با چشمای سرخ شده ولیعهد رو ملاقات کنی
لیندا « با من حرف نزن گرگ بی احساس
راک « هه... یعنی تو گرگ نیستی؟ ببین بچه نه خودت به مادرت ذره ای برام ارزش ندارید الانم به خاطر ترحم دارم بهت لطف میکنم و یه زندگی خوب بهت میدم
لیندا « زندگی خوب؟ تو داری منو وارد جهنم میکنی... ازت متنفرمممم
راوی « با پوزخند راک شدت عصبانیت لیندا بیشتر شد ...
لیندا « مطمئن باش روزی که قدرت بگیرم زنده نمیمونی راک
پرش به کاخ سلطنتی گرگینه ها اقامتگاه جیهوپ //
تاتال ( محافظ جیهوپ )« سرورم تاتال هستم اجازه ورود دارم؟
جیهوپ « بیا تو تاتال
تاتال « سرورم...روز بخیر
جیهوپ « اتفاقی اوفتاده ؟
تاتال « نخست وزیر دخترش رو پیدا کرده
جیهوپ « داشتم کتاب میخوندم که تاتال درخواست ورود داد ... کتابم رو بستم و منتظر به تاتال چشم دوختم ... با شنیدن خبر پیدا شدن دختر نخست وزیر ملکه اینده اونم یک روز قبل از تاجگذاری لعنتی زیر لب گفتم و بلند شدم... چی میشد اگه اون دختر پیدا نمیشد.... کی میرسن اینجا؟
تاتال « وارد شهر شدن...
جیهوپ « خیلی خب اماده شو بریم
تاتال « اطاعت
لیندا « با رد شدن از یه سخره انگار وارد بعد دیگه ای شده بودیم... اونجا روز بود و اونقدر زیبا بود که دهنم از تعجب باز مونده بود... شهر زیبایی بود خیابان هاش و خونه هاش عین پاریس بود و خیابان هاش سنگ فرش شده بود.... هم ماشین داشتن هم کالسکه ...
نمایی از شهر//
دیدگاه ها (۳۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.