پارت سوکوکو یک قلب بیرون از تن
پارت ۸ سوکوکو ( یک قلب بیرون از تن)
ویو چویا
ترسیدم و زنگ زدم به ورلاین یعنی برادره نا تنیم که بیاد بعدش به سیگما و نیکولای زنگ زدم بعد ۱ ساعت رسیدن...
ورلاین : داداش و آبجی کوچولوم چطورنننن ( با ذوق)
شویا پرید بغله ورلاین
ورلاین : واییییی خدااااا گیلاس کوچولومممم اومددد
شویا : اونی چانننن😄
دازای مثله سگگگ به ورلاین حسودی میکرد و میخاست بکشتش از حسودی😂
وقتی داستانو تعریف کردن همه خشکشون زد
نیکولای : تا الان دیوونه بودم الان بد تر😂🤪
سیگما: شوخی نمیکنین که....
ورلاین : یعنی همه چی از اتاق شویا و توهوماتش شروع شد؟
آتسوشی: آره...
آکوتاگاوا : وقتی منو چویا شویارو با خودمون بردیم مافیا بدتر شد
ورلاین: چویا اون روحه یا هرچی شبی مامانه؟
چویا: آ...آره
شویا جیغ بلندی کشید و به اتاقش اشاره کرد گفتش که یه جسد داره میگه بیا تو اتاق برات هدیه دارم
همه میرن سمته اتاق تا درو باز میکنن.....
ادامه دارد...
ویو چویا
ترسیدم و زنگ زدم به ورلاین یعنی برادره نا تنیم که بیاد بعدش به سیگما و نیکولای زنگ زدم بعد ۱ ساعت رسیدن...
ورلاین : داداش و آبجی کوچولوم چطورنننن ( با ذوق)
شویا پرید بغله ورلاین
ورلاین : واییییی خدااااا گیلاس کوچولومممم اومددد
شویا : اونی چانننن😄
دازای مثله سگگگ به ورلاین حسودی میکرد و میخاست بکشتش از حسودی😂
وقتی داستانو تعریف کردن همه خشکشون زد
نیکولای : تا الان دیوونه بودم الان بد تر😂🤪
سیگما: شوخی نمیکنین که....
ورلاین : یعنی همه چی از اتاق شویا و توهوماتش شروع شد؟
آتسوشی: آره...
آکوتاگاوا : وقتی منو چویا شویارو با خودمون بردیم مافیا بدتر شد
ورلاین: چویا اون روحه یا هرچی شبی مامانه؟
چویا: آ...آره
شویا جیغ بلندی کشید و به اتاقش اشاره کرد گفتش که یه جسد داره میگه بیا تو اتاق برات هدیه دارم
همه میرن سمته اتاق تا درو باز میکنن.....
ادامه دارد...
- ۱.۶k
- ۲۳ آبان ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۱)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط