پارت۱
#پارت۱
باحرص گوشیو قطع میکنم و خودمو روتخت پرت میکنم...اه پسره احمق دارم بهش میگم قراره برام خواستگار بیاد...باز عینه خلا میگ باشه...با کلافگی بلند میشم و میرم جلو اینه...موهامو با حرص چنگ میزنم و سرمو تکون میدم...بغض میکنم و زمزمه میکنم: اخه تو عاشق چیه این چلمنگ شدی...و بعد یکی تو مغزم داد میزنه:عاشق جان جانان گفتناش... عاشق حمایتاش...عاشق بودنش...عاشق اینک حتی بعد دعوام باز حالمو میپرسه...عاشق دستاش،بغلش...با صدای زنگ گوشی ب خودم میامو گوشیو برمیدارم...با دیدن اسمش اخمام توهم میره و جواب میدم:بله؟!...+الو ارام...جدی قرار برات خواستگار بیاد؟!...با عصبانیت میگم:هه اقارو باش میموندی فردا ک عقد کردم باور میکردی...با صدای بلندی میپره تو حرفم و داد میزنه:لنتی فکر کردم شوخی میکنی...کدوم عوضی قرار بیاد؟!...هاااا؟!...گوشیو از گوشم فاصله میدم و دلم قنج میره برا حساسیتش...با صدای اروم میگم:ارتا اروم باش...نمیدونم کی قرار بیاد،مامان گفت شب قرار یه خواستگار برام بیاد که خودمم میشناسمش و قبولش....+تو غلط کردی کسیو میشناسی...پس قبل منم با خیلیا بودی..._ارتا چرا چرت میگی،من اصلا نمیدونم طرف کی هس...+بسه دیگه،من امروز نمیتونم کاری کنم...میلاد داره میره خواستگاری باید باهاش برم...توام برو برا خواستگارت آماده شو...خوبه ک میشناسیشم... بسلامت... با بغض زمزمه میکنم:ارت...و گوشیو روم قطع میکنه...با ناراحتی روی تخت میشینم و سرمو بین دستام میگیرم...چشامو میبندم و نفسای ارومی میکشم تا بلک بغضم کمترشه و ارومتر شم...یدفه در باز میشه صدای غرغر مامان تو سرم میپیچه:ارام هنوز نشستی پاشو حاضر شو الان میانا...پاشو مادر...با بی حوصلگی سرمو تکون میدم و مامان بی حرف از اتاق بیرون میره...بلند میشم و به سمت کمد میرم...یه کت دامن بادنجونی شیک برمیدارم و جلو اینه وایمیسم... ب قیافه درهمم نگاهی میندازم...کاش الان ارتا میومد...کاش امشب خودمو برا اون خوشگل میکردم... اگ اینبارم سر چیزای الکی خواستگارمو بپرونم مطمئنن بابا منو به به بهزاد میده...ی پسر لاشی عوضی ک جلو بقیه خوبه...پوفی میکشم و لباس رو تخت پرت میکنم و به حموم میرم...
پارت۲:https://wisgoon.com/pin/30680213/
#Aram
#جذاب #زیبا
باحرص گوشیو قطع میکنم و خودمو روتخت پرت میکنم...اه پسره احمق دارم بهش میگم قراره برام خواستگار بیاد...باز عینه خلا میگ باشه...با کلافگی بلند میشم و میرم جلو اینه...موهامو با حرص چنگ میزنم و سرمو تکون میدم...بغض میکنم و زمزمه میکنم: اخه تو عاشق چیه این چلمنگ شدی...و بعد یکی تو مغزم داد میزنه:عاشق جان جانان گفتناش... عاشق حمایتاش...عاشق بودنش...عاشق اینک حتی بعد دعوام باز حالمو میپرسه...عاشق دستاش،بغلش...با صدای زنگ گوشی ب خودم میامو گوشیو برمیدارم...با دیدن اسمش اخمام توهم میره و جواب میدم:بله؟!...+الو ارام...جدی قرار برات خواستگار بیاد؟!...با عصبانیت میگم:هه اقارو باش میموندی فردا ک عقد کردم باور میکردی...با صدای بلندی میپره تو حرفم و داد میزنه:لنتی فکر کردم شوخی میکنی...کدوم عوضی قرار بیاد؟!...هاااا؟!...گوشیو از گوشم فاصله میدم و دلم قنج میره برا حساسیتش...با صدای اروم میگم:ارتا اروم باش...نمیدونم کی قرار بیاد،مامان گفت شب قرار یه خواستگار برام بیاد که خودمم میشناسمش و قبولش....+تو غلط کردی کسیو میشناسی...پس قبل منم با خیلیا بودی..._ارتا چرا چرت میگی،من اصلا نمیدونم طرف کی هس...+بسه دیگه،من امروز نمیتونم کاری کنم...میلاد داره میره خواستگاری باید باهاش برم...توام برو برا خواستگارت آماده شو...خوبه ک میشناسیشم... بسلامت... با بغض زمزمه میکنم:ارت...و گوشیو روم قطع میکنه...با ناراحتی روی تخت میشینم و سرمو بین دستام میگیرم...چشامو میبندم و نفسای ارومی میکشم تا بلک بغضم کمترشه و ارومتر شم...یدفه در باز میشه صدای غرغر مامان تو سرم میپیچه:ارام هنوز نشستی پاشو حاضر شو الان میانا...پاشو مادر...با بی حوصلگی سرمو تکون میدم و مامان بی حرف از اتاق بیرون میره...بلند میشم و به سمت کمد میرم...یه کت دامن بادنجونی شیک برمیدارم و جلو اینه وایمیسم... ب قیافه درهمم نگاهی میندازم...کاش الان ارتا میومد...کاش امشب خودمو برا اون خوشگل میکردم... اگ اینبارم سر چیزای الکی خواستگارمو بپرونم مطمئنن بابا منو به به بهزاد میده...ی پسر لاشی عوضی ک جلو بقیه خوبه...پوفی میکشم و لباس رو تخت پرت میکنم و به حموم میرم...
پارت۲:https://wisgoon.com/pin/30680213/
#Aram
#جذاب #زیبا
۱۵.۹k
۳۰ مهر ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.