رمان عشق دردناک ۱۵
از دید هلن
یک جا نشسته بودم و جیکمم نمیمود
..
_ازم چی میخواین
=اینکه کوک و به اینجا برسونی و به ما بدی
_..
=اونوقت خودت راحت میری سر خونه زندگیت ولی اگه بخدای کمک نکنی .ما تضمین نمیکنیم که جون سالم به در ببری
_لطفا بهم وقا بدین باید فکر کنم😭
=باشه کوچولو ۲ روز اجازه ی فکر کردن
_باشه باشه
.......
از دید شوهر قبلی سانی که هلنو گروگان گرفته._لی هان سون.
یکی از افراد بهم گفتن که توی بیمارستان کوک و گرفتن و دارن میارنش اینجا .اووو چه خوب.پس میشه .یک نمایش بزرگ ساخت.
هه .ایم شاید بهتره کوک و به وسیله ی خود عشقش داغون کرد.
همونطور که منو با سانی عشقم داغون کرد.هه
......
از دید کوک.
بعد اینکه تهیونگ رفت.خواستم چشمامو رو هم بزارم .امروز خیلی استرس داشتم
هلنم یعنی
میتونم حسش کنم
با احساس اینکه پارچه ای جلوی دهنم گذاشته شد چشمامو با وحشت باز کردم چند نفره داشتن من از بیمارستان دور میکردن.
ولی توان نداشتم چیزی بگم چون ارامبخش یک طرف و سیاه شدن چشمام یک طرف
باعث شد کلا از بین برم
و چشمامو اروم بستموو چیزی نفهمیدم
......
از دید خودم.یا همون نقش سوم
لی هان سان به سمت اتاق هلن رفت
هلن اروم و ناز دراز کشیده بود و داشت
خواب هفت کوک و میدید که لی هان سان با ضربه ی محکمی که با پاش به کمر هلن زد از خواب بیدار شد
_چیزی شده.
=عشقتو دارن میارن
_چی
=ببین کوچولو قبل اینکه بتونی کوک وبیاری خودم اوردمش .میخوام بهت نشون بدم اگه پیش من به قولت عمل نکنی چی میشه
هلنو بغل کرد و از اتاق بیرون برد هلن داد میزد و لی
لی هان سان سگ تر از این حرفا بود
برد به یک اتاق مخصصوص اونجا یک تخت داشت
هلنو اونجا نشوند و خوابوند و دستاشو بست
هلن برای لی هان سان یک چیز کوچولو محسوب میشد اونقدر که این بشر گوه بود از لحاظ هیکل
🙂
هلن داد میزد ولی کسی نبود نبود کسی که بشه نجاتش بده
....
از دید کوک
وارد یک ساختمان شدیم من بیحال بودم و روی ویلچر منو نشونده بودن
که صدای داد و بیداد اشنایی رو شنیدم
هلن داشت دادو بیداد میکرد
_این.این....
=اره جوجه این صدای عشقته
_چ..چی....کا...ر..رش. دارین
=ایم رئیسمون چون به قولش عمل نکرده تنبیه میخواد بکنتش تو هم الان عشقتو میبینی جینگیل
.......
در اتاق وا شد کوک با دیدن صحنه ی روبه روش مرد و زنده شد
هلن لخت دست اون مرتیکه
_/باداد و البته با لکنت بخونین/
بیشر....ففففف....ب.برو...ک..ک.کنار
گمش....وو...ه..ه.للل..ل.لنم
/هلن چیزی نمیگفت اون فقط داشت ریز ریز اشک میریخت و به کوک نگاه میکرد که داشت عربده میزد .
......
از دید کوک
/کوچولوی من هنوز در اون حدی نبود که بتونه بزرگ شه .ولی ..
ولی به دست لی هان سان .
عشقم ...وجودم
کاَش میمردم
زندگی من هلنم بود .
هلن با بغض و اشکای ریزش بهم نگاه میکرد
لی هان سان بعد اون صحنه لباسشو تنش کرد و با هرس از کنارم رفت و با افرادش رفتن.
رفتم سمت اتاق.هلن داشت اشک میریخت.
خونریزی داشت من که نزدیک شدم بهش .
دستای نازشو بسته بودن
نمیتونست دستاشو از هم باز کنه
میخواست دستاشو به سمت صورتش و سینش ببره ولی چون دستاش بسته بود
نمیتونست وقتی دید درست مقبلشم و کل بدنشو نظارع میکنم سرشو اونور برد
=من...نمی😢خواستم
_هیششش کوچولو میدونم.ضربه زندگیمو خوردی هلن منو ببخش
هی من حرف میزدم هی هلن گریه میکرد با لرزشی که به بدن هلن اومد فهمیدم هم فشارش افتاده و هم
سردشه
زود بیرون اتاق رفتم سرم گیج میرفت ولی از ویلچر پاشدم .
_کلیددددو بهم بدین
=از دیدنش لذت بردی
_من به سانی تجاوز نکرده بودم .که زندگیمو جوابشو اینطور میدی مرتیکههه
..میخواستم طرفش برم که صدای جیغ باعث شد زود به اتاق برگردم
تا قسمت بعد😏
یک جا نشسته بودم و جیکمم نمیمود
..
_ازم چی میخواین
=اینکه کوک و به اینجا برسونی و به ما بدی
_..
=اونوقت خودت راحت میری سر خونه زندگیت ولی اگه بخدای کمک نکنی .ما تضمین نمیکنیم که جون سالم به در ببری
_لطفا بهم وقا بدین باید فکر کنم😭
=باشه کوچولو ۲ روز اجازه ی فکر کردن
_باشه باشه
.......
از دید شوهر قبلی سانی که هلنو گروگان گرفته._لی هان سون.
یکی از افراد بهم گفتن که توی بیمارستان کوک و گرفتن و دارن میارنش اینجا .اووو چه خوب.پس میشه .یک نمایش بزرگ ساخت.
هه .ایم شاید بهتره کوک و به وسیله ی خود عشقش داغون کرد.
همونطور که منو با سانی عشقم داغون کرد.هه
......
از دید کوک.
بعد اینکه تهیونگ رفت.خواستم چشمامو رو هم بزارم .امروز خیلی استرس داشتم
هلنم یعنی
میتونم حسش کنم
با احساس اینکه پارچه ای جلوی دهنم گذاشته شد چشمامو با وحشت باز کردم چند نفره داشتن من از بیمارستان دور میکردن.
ولی توان نداشتم چیزی بگم چون ارامبخش یک طرف و سیاه شدن چشمام یک طرف
باعث شد کلا از بین برم
و چشمامو اروم بستموو چیزی نفهمیدم
......
از دید خودم.یا همون نقش سوم
لی هان سان به سمت اتاق هلن رفت
هلن اروم و ناز دراز کشیده بود و داشت
خواب هفت کوک و میدید که لی هان سان با ضربه ی محکمی که با پاش به کمر هلن زد از خواب بیدار شد
_چیزی شده.
=عشقتو دارن میارن
_چی
=ببین کوچولو قبل اینکه بتونی کوک وبیاری خودم اوردمش .میخوام بهت نشون بدم اگه پیش من به قولت عمل نکنی چی میشه
هلنو بغل کرد و از اتاق بیرون برد هلن داد میزد و لی
لی هان سان سگ تر از این حرفا بود
برد به یک اتاق مخصصوص اونجا یک تخت داشت
هلنو اونجا نشوند و خوابوند و دستاشو بست
هلن برای لی هان سان یک چیز کوچولو محسوب میشد اونقدر که این بشر گوه بود از لحاظ هیکل
🙂
هلن داد میزد ولی کسی نبود نبود کسی که بشه نجاتش بده
....
از دید کوک
وارد یک ساختمان شدیم من بیحال بودم و روی ویلچر منو نشونده بودن
که صدای داد و بیداد اشنایی رو شنیدم
هلن داشت دادو بیداد میکرد
_این.این....
=اره جوجه این صدای عشقته
_چ..چی....کا...ر..رش. دارین
=ایم رئیسمون چون به قولش عمل نکرده تنبیه میخواد بکنتش تو هم الان عشقتو میبینی جینگیل
.......
در اتاق وا شد کوک با دیدن صحنه ی روبه روش مرد و زنده شد
هلن لخت دست اون مرتیکه
_/باداد و البته با لکنت بخونین/
بیشر....ففففف....ب.برو...ک..ک.کنار
گمش....وو...ه..ه.للل..ل.لنم
/هلن چیزی نمیگفت اون فقط داشت ریز ریز اشک میریخت و به کوک نگاه میکرد که داشت عربده میزد .
......
از دید کوک
/کوچولوی من هنوز در اون حدی نبود که بتونه بزرگ شه .ولی ..
ولی به دست لی هان سان .
عشقم ...وجودم
کاَش میمردم
زندگی من هلنم بود .
هلن با بغض و اشکای ریزش بهم نگاه میکرد
لی هان سان بعد اون صحنه لباسشو تنش کرد و با هرس از کنارم رفت و با افرادش رفتن.
رفتم سمت اتاق.هلن داشت اشک میریخت.
خونریزی داشت من که نزدیک شدم بهش .
دستای نازشو بسته بودن
نمیتونست دستاشو از هم باز کنه
میخواست دستاشو به سمت صورتش و سینش ببره ولی چون دستاش بسته بود
نمیتونست وقتی دید درست مقبلشم و کل بدنشو نظارع میکنم سرشو اونور برد
=من...نمی😢خواستم
_هیششش کوچولو میدونم.ضربه زندگیمو خوردی هلن منو ببخش
هی من حرف میزدم هی هلن گریه میکرد با لرزشی که به بدن هلن اومد فهمیدم هم فشارش افتاده و هم
سردشه
زود بیرون اتاق رفتم سرم گیج میرفت ولی از ویلچر پاشدم .
_کلیددددو بهم بدین
=از دیدنش لذت بردی
_من به سانی تجاوز نکرده بودم .که زندگیمو جوابشو اینطور میدی مرتیکههه
..میخواستم طرفش برم که صدای جیغ باعث شد زود به اتاق برگردم
تا قسمت بعد😏
۷.۱k
۱۹ تیر ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۳۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.