با دل درد بدی چشامو باز کردم فکر کنم بخاطر گشنگیه من حتی
با دل درد بدی چشامو باز کردم فکر کنم بخاطر گشنگیه من حتی صبحانه نخورده بودم در باز شد دوتا مرد ک مث غول بودن اومدن منو بردن گذاشتنم تو ماشین
یکیش سمت چپم نشسته بود اونکی سمت راستم منم وسطشون داشتم له میشدم
بی حال بودم سردرد شدید گرفته بودم
بعد از دوساعت به یه عمارت بزرگ سیاه رسیدیم از رنگ سیاه متنفرم اه
دستامو گرفتن منو میکشوندن
+وحشیاااااااااااااااااااا یواشششششششششششش(جیغ)
جیغ داد میزدم که دیگه حتی نمیتونستم جیغ بزنم سرم گیج میرفت تنها تصویری که یادمه سه تا مرد با کت شلوار جلوم بودن سیاهی.......
ویو کوک:
بلخره دخترو به دست آوردم به خدمتکارا گفتم یه اتاق واسش حاضر کنن
کتمو صاف کردم رفتم پیس یوجین تهیونگ وایسادم سیگارمو روشن کردم
بین لبام گذاشتم یه کام گرفتم با صدای جیغ دختره پوزخندی رو لبام اومد وقتی رسید جلوم که افتاد رمین سیگارمو انداختم زیر پام لهش کردم به تهیونگ نگاه کردم بهش گفتم ببرنش تو اتاق خودش ببینن چشه خودمم رفتم تو اتاقم لباسمو در آوردم رفتم حموم آب سرد فقطت میتونست آرومم کنه بعد از یک ربع اومدم بیرون حوله رو پایین تنم بستم رفتم بیرون موهامو سشوار میکشیدم که صدای در اومد سشوار خاموش کردم
-بیا تو
در باز شد تهیونگ بود تو چهار چوب در وایساد
-خب چیش بود؟
×کوک بدنش پر از زخم های عمیقه بیهوش شدنشم بخاطر این بوده که هیچی نخورده بدنشم خیلی ظریفه الانم موندم چجوری زیر این شکنجه تحمل کرده
-خب چیکارش کنم
×یه پماد واسش نوشتم با چندتا قطر براش تهیه کن من باید برم جایی شب میام
-این چیزایی که گفتیو به بادیگاردا بگو بخرن بدن به خدمتکارا تا بدن بهش
تهیونگ خواست حرف بزنه که صدای شکست اومد سریع یه لباس پوشیدم رفتیم سمت اتاق دختره که دیدم......
یکیش سمت چپم نشسته بود اونکی سمت راستم منم وسطشون داشتم له میشدم
بی حال بودم سردرد شدید گرفته بودم
بعد از دوساعت به یه عمارت بزرگ سیاه رسیدیم از رنگ سیاه متنفرم اه
دستامو گرفتن منو میکشوندن
+وحشیاااااااااااااااااااا یواشششششششششششش(جیغ)
جیغ داد میزدم که دیگه حتی نمیتونستم جیغ بزنم سرم گیج میرفت تنها تصویری که یادمه سه تا مرد با کت شلوار جلوم بودن سیاهی.......
ویو کوک:
بلخره دخترو به دست آوردم به خدمتکارا گفتم یه اتاق واسش حاضر کنن
کتمو صاف کردم رفتم پیس یوجین تهیونگ وایسادم سیگارمو روشن کردم
بین لبام گذاشتم یه کام گرفتم با صدای جیغ دختره پوزخندی رو لبام اومد وقتی رسید جلوم که افتاد رمین سیگارمو انداختم زیر پام لهش کردم به تهیونگ نگاه کردم بهش گفتم ببرنش تو اتاق خودش ببینن چشه خودمم رفتم تو اتاقم لباسمو در آوردم رفتم حموم آب سرد فقطت میتونست آرومم کنه بعد از یک ربع اومدم بیرون حوله رو پایین تنم بستم رفتم بیرون موهامو سشوار میکشیدم که صدای در اومد سشوار خاموش کردم
-بیا تو
در باز شد تهیونگ بود تو چهار چوب در وایساد
-خب چیش بود؟
×کوک بدنش پر از زخم های عمیقه بیهوش شدنشم بخاطر این بوده که هیچی نخورده بدنشم خیلی ظریفه الانم موندم چجوری زیر این شکنجه تحمل کرده
-خب چیکارش کنم
×یه پماد واسش نوشتم با چندتا قطر براش تهیه کن من باید برم جایی شب میام
-این چیزایی که گفتیو به بادیگاردا بگو بخرن بدن به خدمتکارا تا بدن بهش
تهیونگ خواست حرف بزنه که صدای شکست اومد سریع یه لباس پوشیدم رفتیم سمت اتاق دختره که دیدم......
۵.۹k
۱۶ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.