پشت پرچینت اگر بزم اگر مهمانی ست

پشت پرچینت اگر بزم، اگر مهمانی ست

پشت پرچین من این سو همه اش ویرانی ست

انفرادی شده سلول به سلول تنم

خود من در خود من در خود من زندانی ست

دست های تو کجایند که آزاد شوم؟

هیچ جایی به جز آغوش تو دیگر جا نیست

ابرها طرحی از اندام تو را می سازند

که چنین آب و هوای غزلم بارانی ست

شعر آنی ست که دور لب تو می گردد

شاعری لذت خوبی ست که در لب خوانی ست

دوستت دارم اگر عشق به آن سختی هاست

دوستم داشته باش عشق به این آسانی ست !
دیدگاه ها (۱)

مرا به ذهنت نه...به قلبت بسپار...من از گم شدن در جاهای شلوغ ...

اگر برای ابد هوای دیدن تو نیافتد از سر من چه کنمهجوم زخم تو ...

دلم قلمروی جغرافیای ویرانی‌ستهوای ناحیۀ ما همیشه بارانی‌ست.....

یه نفر و دارم که واسم یه نفر نیستیه دنیااااااست😄 ❤ ❤ ❤ ❤ ❤

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط