بچسب به من !
بچسب به من !
مثل چای بعد از کار؛
مثل دیدار دانهی انگور با لب؛
آن هم وسط تماشای فیلمهای پر از بوسه
مثل خواب بعد از خواندن شعرهای مربوط
مثل نوازش نرم آفتابِ اول صبح؛
مثل صبحانهی بعد از حمام
مثل پیراهنی که اولینبار میپوشی و آینه از ذوق میخندد؛
مثل نشستن پروانه روی دستگیرهی در
و کمی دیر شدن !
مثل کفشهایی که سمت روز تازه ایستادند؛
مثل سلام پیرمردی که بوی نان تازه جوانش کرده !
مثل لبخند معشوقهی چشم بهراه و هنوز زیبایش؛
مثل خودمانی شدن اسم تو با لبهایم
بچسب
بچسب به من
مرا به خودم بیاور
به لبهایت !
به هرچه قشنگی در دنیاست ...
مثل چای بعد از کار؛
مثل دیدار دانهی انگور با لب؛
آن هم وسط تماشای فیلمهای پر از بوسه
مثل خواب بعد از خواندن شعرهای مربوط
مثل نوازش نرم آفتابِ اول صبح؛
مثل صبحانهی بعد از حمام
مثل پیراهنی که اولینبار میپوشی و آینه از ذوق میخندد؛
مثل نشستن پروانه روی دستگیرهی در
و کمی دیر شدن !
مثل کفشهایی که سمت روز تازه ایستادند؛
مثل سلام پیرمردی که بوی نان تازه جوانش کرده !
مثل لبخند معشوقهی چشم بهراه و هنوز زیبایش؛
مثل خودمانی شدن اسم تو با لبهایم
بچسب
بچسب به من
مرا به خودم بیاور
به لبهایت !
به هرچه قشنگی در دنیاست ...
۱.۳k
۰۳ آذر ۱۳۹۵
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.