تو که یادت نمی آید
تو که یادت نمی آید
قرار بود صبح یکی از همین روز های
پاییزی من و تو دست در دست هم
دور شویم از این شهر لعنتی
پاییز آمد و صبح در راه است
و من فقط تو را از قرارمان کم دارم.
قرار بود صبح یکی از همین روز های
پاییزی من و تو دست در دست هم
دور شویم از این شهر لعنتی
پاییز آمد و صبح در راه است
و من فقط تو را از قرارمان کم دارم.
۱۹۹
۰۲ آذر ۱۳۹۵
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.