پایان ساده ای بود

پایان ساده ای بود،
او نمی خواست با من باشد!
اولین چیزی که دم دستش بود را،
بهانه کرد، و رفت.
پاییز بهانه اش نبود،
من بودم!
دیدگاه ها (۱)

گل اگر خار نداشتدل اگر بی غم بود، اگراز بهر کبوتر، قفسی تنگ ...

پائیز پیچ تندی بود، با یک جاده ی خیسحواس مان پرت شد ، تصادف ...

هیچ شبے، پایان زندگے نیستاز وراے هر شب دوبارہخورشید طلوع مےڪ...

من پر از نفرت بودم.. تو چشات قلبمو ا دم دوره کرد...

در این هوای بغض آلودیادت خواهم کرددر این افکار تو خالیتو را ...

پایان فعالیت ✨❤️‍🩹بای بای 👋 دوستون دارم❤️‍🩹🫂 ببخشید اگه جواب...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط