به تماشا سوگند و به آغاز کلام

به تماشا سوگند و به آغاز کلام
و به پرواز کبوتر از ذهن
واژه‌ای در قفس است...
حرف‌هایم،
مثل یک تکه چمن روشن بود
من به آنان گفتم:
آفتابی لبِ درگاه شماست
که اگر در بگشایید
به رفتار شما می‌تابد...
و به آنان گفتم:
سنگ آرایش کوهستان نیست
همچنانی که فلز،
زیوری نیست به اندام کلنگ...
در کف دست زمین
گوهر ناپیدایی است
که رسولان همه از تابش آن
خیره شدند...
پیِ گوهر باشید
لحظه‌ها را به چراگاه رسالت ببرید...

سهراب سپهری
دیدگاه ها (۱)

باید بدانید که بعدها در زندگی چیزی بالاتر، یا قوی‌تر، یا عاق...

هیچوقت هیچ چیز را بی‌جواب نگذار!! نگاه مهربان را با لبخند....

نه سراغی، نه سلامی ، خبری می‌خواهم!قدر یک قاصدک از تو اثری م...

من از #انتظار_تُتمام پاییز را قدم زده‌امتو بہ دنبال ڪدام بها...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط