ما دو پیراهن بودیم

ما دو پیراهن بودیم،
بر یک بند...!

یکی را باد برد...
دیگری را باران هر روز
خیس میکند!

#رویا_شاه_حسین_زاده
دیدگاه ها (۲۷)

آدمها تا حد مردن از خود خسته ات می کنندترکت نمی کننداما مجبو...

همیشه آنچه که درباره من میدانی باور کننه آنچه که پشت سر من ش...

حرف تو که می شود؛بی صدا می شکنمبگذریم از اینکهحال من هیچ وقت...

نمیدانم کدام درد بزرگتر است؛ دردی که آنرا بی پرده تحمل میکنی...

درود. دیروز باد از مدت ها یه تولد خیلی خوب رفتم و واقعا بهم ...

‍ نیستی ...تنها از تو نوشتن مرا آرام میکند...می‌نویسم!می‌نوی...

...آذرماه، چه زود آمدیی؟ با آن نفس‌های سردبا خودت خاطره‌ها ر...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط