نه مثل اینکه قصد نداره مارو نگاه کنه بلند شدمو رفتم سمتش

نه مثل اینکه قصد نداره مارو نگاه کنه بلند شدمو رفتم سمتش از پشت مبل لپشو یه ماچ ابدار کردم که با غیض جای بوسمو پاک کرد و برگشت با عصبانیت نگام کرد منم نیشمو تا پس کلم براش باز کردم گفتم:خوبی بابایی
بعد یهو منفجر شد:
- اخه پسره ی کره خر این همه برات زحمت کشیدم بشی این بیشعوری که هستی اونوقت بفرستمت بری تشریف لشتو ببری ارتش بعد از چند سال عینهو توپ چهل تیکه برگردی هاااااااااا اونوقت جواب مادرتو چی بدم یدونه مو تو سرم نمی ذاره کههههههههه...
با این داد اخری که زد دیگه دستشویی لازمشدم .....
#یه رمان طنز—عاشقانه—پلیسی—هیجانی
همون چیزی که میخوای😍 😍 😍 😍
زود جوین بده ....زوووووووود
بدووووووو🏃 🏃 🏃 🏃 ‍♀🏃 ‍♀🏃 ‍♀🏃 ‍♀
تا از دستت نرفته

@parvaspal
دیدگاه ها (۸)

دوستان این کانال رمان خودمه خوشحال میشم جوین شین 😍 😍 😍 😍 😍 😍

خیلی ضایع س😂 😒

بالاخره تموم شد😝 😜 😜 😜 😜 😜 😝 😝 😝

مرد بودن یعنیدلتنگی های روح یک زن را آنگونه پر کنیکه هیچ جای...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط