یا رب
یا رب
تقدیم به خادمان حسینی
عمرم گذشت اما بدرد تو نخوردم
شرمنده ام آقا بدرد تو نخوردم
تو فکر من بودی ولیکن من نبودم
اصلا به فکر نوکری کردن نبودم
من دور بودم تومرا نزدیک کردی
راه مرا از کربلا نزدیک کردی
گفتی اگر تو بی پناهی من حسینم
حتی اگر غرق گناهی,من حسینم
گفتی بیا پاک از گناهت میکنم من
تو رو به چاهی رو به راهت میکنم من
گفتی بیا مثل تو خیلی خار دارم
حتی برای مثل تو هم کار دارم
آواره ام, آواره را آواره تر کن
بیچاره ام, بیچاره را بیچاره تر کن
آوارگی دراین حسینیه می ارزد
بیچارگی دراین حسینیه می ارزد
هرشب اسیرم میکنی پای بساطت
داری تو پیرم میکنی پای بساطت
من چای میریزم گناهم را بریزی
یکجا تمام اشتباهم را بریزی
شان نزولت میکند آخر بلندم
سر را تو دادی جای آن من سربلندم
وقتی گذر کردند خیلیها ازینجا
رفتند تا معراج تا بالا ازینجا
اینجا گرفته از خدا عیسی دمش را
اینجا خدا بخشید آخر آدمش را
من خام بودم غصه وغم پخته ام کرد
این پخت و پزهای محرم پخته ام کرد
میبینم اینجا پنج تا نور مقدس
این آشپزخانه ست یا طور مقدس
اینجا همانجایی ست که مولا میاید
زینب میاید,بیشتر زهرا میاید
پخت وپز آقای بی سر را به من داد
درکارهایش کار مادر را به من داد
من عالمی دارم در اینجا بارقیه
هروقت دستم سوخت گفتم یارقیه
منت ندارم برسرت...تو لطف کردی
حالا که هستم نوکرت تو لطف کردی
یک شب غذای خواهرت را بار کردم
یک شب غذای دخترت را بار کردم
باید که دست از هرچه غیرکربلا شست
دیگ تورا شستم خدا روح مرا شست
خدمت تجلی ارادتهای شیعه ست
بالاترین نوع عبادتهای شیعه ست
ما به ولایت میرسیم از این مودت
ما به مودت میرسیم از راه خدمت
خدمت در این خانه تنها فرصت ماست
گفتند:اینجا پنج روزی نوبت ماست
این پارچه مشکی-فدای روی ماهش-
دارد سفیدم میکند رنگ سیاهش
از سوخته دلها نگیر آقا غمت را
یک وقت از دستم نگیری پرچمت را
بگذار یک گوشه به پای تو بمیرم
کنج حسینیه برای تو بمیرم
منکه به غیر از لطف تو یاری ندارم
منکه به غیر از کار تو کاری ندارم
آنقدر بین دسته هایت ایستادم
نذر علی اصغر تو آب دادم
ای کاش بین ایستادنها بمیرم
آخر میان آب دادنها بمیرم
خوب است نوکر آخرش بی سر بمیرد
خوب است بین نوکری نوکر بمیرد
خوب است ما هم گوشه ای عطشان بیفتیم
در زیر پای این و آن عریان بیفتیم
خدمت به این بی رنگ و رو هم رنگ و رو داد
این کفشها را جفت کردن آبرو داد
درهرکجا که نام پیراهن میاید
زهرا میاید پیش ما حتما میاید
من دست بر سینه دم در مینشینم
در مجلس فرزند مادر را ببینم
من مینشینم کاروبارم پا بگیرد
شاید به منهم چادر زهرا بگیرد
تقدیم به خادمان حسینی
عمرم گذشت اما بدرد تو نخوردم
شرمنده ام آقا بدرد تو نخوردم
تو فکر من بودی ولیکن من نبودم
اصلا به فکر نوکری کردن نبودم
من دور بودم تومرا نزدیک کردی
راه مرا از کربلا نزدیک کردی
گفتی اگر تو بی پناهی من حسینم
حتی اگر غرق گناهی,من حسینم
گفتی بیا پاک از گناهت میکنم من
تو رو به چاهی رو به راهت میکنم من
گفتی بیا مثل تو خیلی خار دارم
حتی برای مثل تو هم کار دارم
آواره ام, آواره را آواره تر کن
بیچاره ام, بیچاره را بیچاره تر کن
آوارگی دراین حسینیه می ارزد
بیچارگی دراین حسینیه می ارزد
هرشب اسیرم میکنی پای بساطت
داری تو پیرم میکنی پای بساطت
من چای میریزم گناهم را بریزی
یکجا تمام اشتباهم را بریزی
شان نزولت میکند آخر بلندم
سر را تو دادی جای آن من سربلندم
وقتی گذر کردند خیلیها ازینجا
رفتند تا معراج تا بالا ازینجا
اینجا گرفته از خدا عیسی دمش را
اینجا خدا بخشید آخر آدمش را
من خام بودم غصه وغم پخته ام کرد
این پخت و پزهای محرم پخته ام کرد
میبینم اینجا پنج تا نور مقدس
این آشپزخانه ست یا طور مقدس
اینجا همانجایی ست که مولا میاید
زینب میاید,بیشتر زهرا میاید
پخت وپز آقای بی سر را به من داد
درکارهایش کار مادر را به من داد
من عالمی دارم در اینجا بارقیه
هروقت دستم سوخت گفتم یارقیه
منت ندارم برسرت...تو لطف کردی
حالا که هستم نوکرت تو لطف کردی
یک شب غذای خواهرت را بار کردم
یک شب غذای دخترت را بار کردم
باید که دست از هرچه غیرکربلا شست
دیگ تورا شستم خدا روح مرا شست
خدمت تجلی ارادتهای شیعه ست
بالاترین نوع عبادتهای شیعه ست
ما به ولایت میرسیم از این مودت
ما به مودت میرسیم از راه خدمت
خدمت در این خانه تنها فرصت ماست
گفتند:اینجا پنج روزی نوبت ماست
این پارچه مشکی-فدای روی ماهش-
دارد سفیدم میکند رنگ سیاهش
از سوخته دلها نگیر آقا غمت را
یک وقت از دستم نگیری پرچمت را
بگذار یک گوشه به پای تو بمیرم
کنج حسینیه برای تو بمیرم
منکه به غیر از لطف تو یاری ندارم
منکه به غیر از کار تو کاری ندارم
آنقدر بین دسته هایت ایستادم
نذر علی اصغر تو آب دادم
ای کاش بین ایستادنها بمیرم
آخر میان آب دادنها بمیرم
خوب است نوکر آخرش بی سر بمیرد
خوب است بین نوکری نوکر بمیرد
خوب است ما هم گوشه ای عطشان بیفتیم
در زیر پای این و آن عریان بیفتیم
خدمت به این بی رنگ و رو هم رنگ و رو داد
این کفشها را جفت کردن آبرو داد
درهرکجا که نام پیراهن میاید
زهرا میاید پیش ما حتما میاید
من دست بر سینه دم در مینشینم
در مجلس فرزند مادر را ببینم
من مینشینم کاروبارم پا بگیرد
شاید به منهم چادر زهرا بگیرد
۴.۲k
۱۳ مهر ۱۳۹۴
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.