داستان واقعی

‍ 💌 داستان واقعیِ
💟 #من_و_زهرای_خوبم
#قسمت_اول

مجرد که بودم خصوصا دوران دبیرستان دائم با خودم میگفتم :
محمد این همکلاسی های تو که از این سن با دخترها ارتباط دارند و با هم میگردند و تفریح میکنند تکلیفشان چیست ؟
و خب چه اتفاقی برایشان می افتد و اصولا تکلیف تو چیست؟!
لازم است بدانید من دوران دبیرستان را در یکی پر فساد ترین محله های تهران سپری کردم از این رو خیلی فکر و ذهنم به این موضوع مشغول بود که آیا من به عنوان یک نوجوان اهل نماز و مسجد بعد از ازدواجم با این همکلاسی هایم چه تفاوتی خواهم داشت؟
وارد دانشگاه که شدم داستان جدی تر شد و تقریبا به جز من و چند تا بچه مذهبی و یکی دوتا دانشجوی متاهل بقیه همکلاسی‌ها هرکدام خودشان را با یک دختر سرگرم کرده بودند
و این بار انگار ماجرا جدی تر بود چون بعضی مواقع بحث از ازدواج پیش می آمد و رفتار ها به ظاهر کمی جا افتاده تر بود و گاهی هم پای خانواده ها در میان می آمد،
اما باز سئوال من پا برجا بود که آیا این طیف از همکلاسی ها جلوتر از امثال من هستند؟
زندگی شان موفق تر از من خواهد بود؟

خیلی طول نکشید که کم کم به جواب سوالاتم رسیدم...

🖊 نویسنده: همسر یک فرشته صبور

❌ کپی بدون #ذکر_منبع پیگرد‌ الهی دارد❌

⚛ : @loveshq

#مسافر_آسمون
این داستان رو میتونید تو کانال زیر بخونید...↓↓↓↓
°°°•••یک قدم تا خدا•••°°°

https://telegram.me/yek_qadam_ta_khoda
دیدگاه ها (۱)

چادر سپیدت را سرت کن بانوی مهتاب🌙 اگر ممانعت نکنی💐 فرشته های...

بانواز عاشورای سال۶۱قمریخیلی گذشته استامانکند یادت برود !پیا...

گفته بودی درد دل کن گاه با هم صحبتیکو رفیق راز داری! کو دل پ...

👈 من یڪ دخترم...روح خداست،ڪہ در من دمیدہ شدہ و احساس نام گرف...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط