گر عقل پشت حرف دل اما نمی گذاشت

گر عقل پشتِ حرفِ دل اما نمی گذاشت
تردید پا به خلوتِ دنیا نمی گذاشت

از خیرِ هست و نیستِ دنیا به شوق دوست
می شد گذشت... وسوسه اما نمی گذاشت

اینقدر اگر معطلِ پرسش نمی شدم
شاید قطارِ عشق مرا جا نمی گذاشت

دنیا مرا فروخت ولی کاش دست کم
چون بردگان مرا به تماشا نمی گذاشت

شاید اگر تو نیز به دریا نمی زدی
هرگز به این جزیره کسی پا نمی گذاشت

گر عقل در جدالِ جنون مردِ جنگ بود
ما را در این مبارزه تنها نمی گذاشت

ای دل بگو به عقل که دشمن هم این چنین
در خون مرا به حالِ خودم وا نمی گذاشت

ما داغدار بوسه ی وصلیم چون دو شمع
ای کاش عشق سر به سر ما نمی گذاشت

#فاضل_نظری
دیدگاه ها (۱۱)

#قرآنقرآنی که نخوانند و نفهمند، با هر کتاب دیگری، با هر دفتر...

مردم را که می‌شناسی!مردم از ترسوها خوششان نمی‌آید‌، اگرچه خو...

بی تو هر لحظه مرا بیم فرو ریختن استمثل شهری که به روی گسل زل...

ﺩﺭ ﮐﻨﺎﺭ ﺳﺎﺣﻞ ﻗﺪﻡ ﻣﯽ ﺯﺩﻡ ﻭﻣﯿﺨﻮﺍﺳﺘﻢ ﺑﻪ ﺟﺎﯾﯽ ﺩﯾﮕﺮ ﺑﺮﻭﻡﮐﻪ ﺩﺭﺧﺸﺶ ...

#شهیدانهگر عقل پشت حرف دل "اما" نمی‌ گذاشتتردید پا به خلوت د...

نمی داند دل تنها، میان جمع هم تنهاستمرا افکنده در تنگی، که ن...

تلخ است روزگار، مگر با بهانه‌ایپیدا کنیم دلخوشی کودکانه‌ایای...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط