یک شب به مولایم حسین

یک شب به مولایم حسین
گفتم چرا قلبم دگر
بر تار زلفت گیر نیست

سر بر زمین افکند و گفت
خود کرده را تدبیر نیست


گفتم که دیگر گوییا
افتاده ام از چشم تو

با غم نگاهم کرد و گفت
مولا ز نوکر سیر نیست....


الســـــلام علیک یا ابا عبدالله
دیدگاه ها (۴)

دل به سوی کربلا پر می زند نبض ما با نبض رهبر می زند ما دل ...

تقدیم به رهبر جانبازمجسم تو کامل است، ناقص نیستمی‌دهد عطر یک...

" یــا صاحـــب الـــزمــــان "آقای مـن !مــولای مـن !از قـدی...

امشب میخواهم از آرزوهایم بنویسم....به نام خدا....کربلا....تم...

مرا تو ای صنما در کنار باید و نیستچرا تو را نگه مهربار باید ...

پیر مردی تمام عمرش را بین بازاروکوچه سر می کردهرکسی بار در د...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط