گریه کردم گریه هم این بار آرامم نکرد

.
.
گریه کردم، گریه هم این بار آرامم نکرد
قرص خوردم، قرص مُرفین دار آرامم نکرد

با خیالت راه رفتم در اتاق خالی ام
عکس های مانده بر دیوار آرامم نکرد

شعر خواندم، شعر گفتم -صد غزل، صد مثنوی-
عشق و شعر و دفتر و خودکار آرامم نکرد
صبح هی تلقین و هی تلقین ِ "بی من رفته ای"،
ظهر و بعدازظهر و شب "انکار" آرامم نکرد

خواستم با یک نفر همبغض درد دل کنم
"دشنه در دیس" ، "از تهی سرشار" آرامم نکرد

خواستم یک بار دیگر دل ببندم، شاید او...
دل سپردن از سرِ اجبار آرامم نکرد

خسته بودم، چشم هایم نای خوابیدن نداشت
فکرهای تا سحر بیدار آرامم نکرد

خسته بودم از خودم، از زندگی، از شعرهام
خسته بودم، قهوه با سیگار آرامم نکرد

عاقبت دل کندم از دل بستن و چیزی به جز
سر سپردن به طناب دار آرامم نکرد #محمدرضا_صبوری

.
دیدگاه ها (۱)

ده سال بعد از حال این روزامبا کافه های بی تو درگیرمگفتم جهان...

.من بعد از هر نمازم برایت دعا میکنم!دعا میکنم هنگامِ قدم زدن...

.داشتم فکر می کردم اگر تو آنطور دستت را به شیشه ی پایین کشید...

.نه،اشتباه نمیدیدمگرچه هی پلک زدم که ای چشمان لامصب دارید اش...

#رویای #جوانی#پارت-۲تا رسیدیم بالا و در اتاقو برامون باز کرد...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط