ﻧﻮﺷﺘﻢ ﺩﺭﺩﺩﻟﻬﺎﯾﻢ
ﻧﻮﺷﺘﻢ ﺩﺭﺩﺩﻟﻬﺎﯾﻢ
ﻫمہ ﮔﻔﺘﻦ ﻋﺎلے ﺑﻮد
ﻧﺪﺍﻧﺴﺘﻨﺪ ڪہ ﺩﺭﻣﺎنے
ﺑﺮﺍے ﺯﺧﻢ ڪﺎﺭے ﺑﻮﺩ
ﻧﻮﺷﺘﻢ ﺩﺭﺩﺩﻟﻬﺎﯾﻢچپ
ﺷﺒیہ ﺷﻌﺮﺑﺮﺩﻓﺘﺮ
ﻧﺪﺍﻧﺴﺘﻨﺪڪہ ﻫﺮﺷﻌﺮﻡ
ﺑﺮﺍﯾﻢ ﯾﺎﺩﮔﺎﺭے بود..
درد تو به جان خریدم و دم نزدم
درمان تو را ندیدم و دم نزدم
از حرمت درد تو ننالیدم هیچ
آهسته لبی گزیدم و دم نزدم...
ﻫمہ ﮔﻔﺘﻦ ﻋﺎلے ﺑﻮد
ﻧﺪﺍﻧﺴﺘﻨﺪ ڪہ ﺩﺭﻣﺎنے
ﺑﺮﺍے ﺯﺧﻢ ڪﺎﺭے ﺑﻮﺩ
ﻧﻮﺷﺘﻢ ﺩﺭﺩﺩﻟﻬﺎﯾﻢچپ
ﺷﺒیہ ﺷﻌﺮﺑﺮﺩﻓﺘﺮ
ﻧﺪﺍﻧﺴﺘﻨﺪڪہ ﻫﺮﺷﻌﺮﻡ
ﺑﺮﺍﯾﻢ ﯾﺎﺩﮔﺎﺭے بود..
درد تو به جان خریدم و دم نزدم
درمان تو را ندیدم و دم نزدم
از حرمت درد تو ننالیدم هیچ
آهسته لبی گزیدم و دم نزدم...
۶۳۱
۰۱ مهر ۱۳۹۵
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.