جانا خبرت هست که با هم تمام کوچه پس کوچه ها را گشتیم هر ...

جانا خبرت هست که با هم تمام کوچه پس کوچه ها را گشتیم هر جا که رسیدیم باهم خاطره ساختیم
جانان من حال از هر کوچه که میگذرم خاطراتت میبرتم تا مرز آوارگی ای کاش .....ای کاش جرات داشتم تا از بلند ترین نقطه شهر به پایین پرت شوم درون ای کاش که من آنقدر دل داشتم نتا تو را نفرین کنم جــانــا میدانی دیشب نفرین کردم که کاش هدا خنده از رو لبات ببره ولی میدانی چه شد نفرین از زبانم بیرون نیامده طوری بر دهانم کوبیدم که با همان انگشتر که برایم خریدی تا کسی چپ نگاهم نکند لبم پاره شد و آنقدر از خدا تمنـا کردم و به غلط کردن افتادم تا نفرینم را فراموش کرد خدا همیشه لبخند را مهمان لبانت کند
دیدگاه ها (۱)

ای دلیل زیستنم تو میدانی من بی تو چه کنم

خــــــدا خـــــدا خـــدا خودت درد میدهی درمان نیز درمــان م...

تکان دهنده ترین درد قرن خواهد شد اگر کمی بنویسم چه کرده‌ای ب...

من به غمگین ترین حالت ممکن شادم

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط